top of page

گفتگوی اختصاصی دکتر امیر کلان با پروفسور تووه اسکوتناب کانگاس (1)

پروفسور تووه اسکوتناب کانگاس اصالتا سوئدی-فنلاندی است و#دوزبانگی بخشی جدایی‌ ناپذیر از زندگی‌ او بوده است. تووه تحصیلات اولیه خود را در رشته پداگوژی و معلّمی در هلسینکی آغاز کرد و در ساله ۱۹۷۶میلادی، دکترای خود را در زمنیه "دو زبانگی" اخذ کرد. موضوع فعالیتهای او در درجهٔ اول تحقیق در مورد شرایط دوزبانگی و دوزبانه‌ها است و این موضوع را تا تبعیض زبانی‌ و به طور مشخص تبعیض در مورد زبانهای اقلیت‌ها توسعه داد. پروفسور کانگاس از مساله کم بها دادن به دوزبانگی، به عنوان هدفی‌ سیاسی با مقاصدی چون سود جویی‌ اقتصادی-سیاسی نام می برد که قدرتهای حاکم برای دست یابی‌ به آن به "نسل کشی زبانی" می پردازند. و این کار نه تصادفا بلکه برنامه ریزی شده و هدفمند با غیررسمی‌ کردن بعضی‌ زبانها و رسمی کردن برخی‌ دیگر صورت می‌گیرد. نتیجه پژوهش‌های کانگاس نشان می‌دهد که نابودی زبانها به خاطر عوامل طبیعی و تصادفی نبوده و به واسطه عوامل سیاسی و تمامیت خواهانه‌ی دولتها می باشد. پروفسور کنگاس از زمرهٔ‌ افراد نادری است که پیوند گسست ناپذیر مکانیسمهای آموزشی‌ و سیاسی در جهت سرکوب زبانی‌ و اسارت و عقب ماندگی گروه‌های زبانی "غیررسمی‌" را به شکلی‌ علمی‌ آشکار ساخته و ثابت نموده است.

بر اساس تعریف نسل کشی کنوانسیون سازمان ملل متحد، آیا می‌توان گفت که تمامی آموزش‌های اقلیتی و بومی در جهان منجر به نسل‌کشی زبانی می‌شوند؟ تحصیل کودکان اقلیت‌های مذهبی و قومی از طریق یک زبان غالب در یک برنامه ادغامی (تک زبانی/تک فرهنگی) و از پیش تعیین شده به حقوق آموزشی بشر خدشه وارد می‌کند. به علاوه، آموزش از طریق یک زبان غالب برای کودکان اقلیت‌های مذهبی، قومی و دینی، بدلیل موانع روانشناختی، تربیتی و زبانی مانع از رسیدن به هدف مورد نظر یعنی آموزش می‌شود. بنابراین به حقوق آموزشی بشر لطمه وارد می‌کند و اغلب باعث محدود کردن پیشرفت کودکان و نهادینه شدن فقر می‌شود. این نوع آموزش با شواهد تحقیقاتی قاطع در رابطه با بهترین نحوه‌ی رسیدن به بالاترین سطح از آموزش دوزبانه و چندزبانه و نیز نحوه‌ی توانمندسازی کودکان در پیشبرد اهداف آموزشی مدارس در تضاد است. آن دسته از کشورهایی که بر اجرای این گونه سیاست‌ها پافشاری می‌کنند بر این موضوع صحه می‌گذارند که از منظر آموزشی و اجتماعی، مرتکب نسل‌کشی فرهنگی و زبانی می‌شوند.

تا چه اندازه بحث اتحاد و یکپارچگی با استفاده از یک زبان مشترک می‌تواند درست باشد؟ آیا شما در محیط کاری یا آکادمیک با این مسئله روبه رو شده‌اید؟ زبانی که توسط اکثریت مردم شمال ایرلند به کار برده می شود، انگلیسی است. آیا این امر باعث شده است که کاتولیکها و پروتستانها در شمال ایرلند متحد باشند؟ خیر! این عدم تمایل دولت به رعایت حقوق زبانی اقلیت‌ها ناشی از ایدئولوژی‌های منسوخ و نادرست است. این مسائل ناشی از ایدئولوژی منسوخ دولت-ملت (یک دولت-یک زبان) و هم چنین ناشی از این باور غلط است که وجود اقلیت‌های مختلف و اجازه آنها برای بیان افکار و عقایدشان از طریق زبان مادری‌شان ضرورتاً باعث ایجاد تفرقه میان گروه‌های مختلف جامعه و از هم گسیختگی ملی می‌شود. در حقیقت، این اختلافات و تنش‌ها ناشی از همسویی زبان‌های غالب با قدرت سیاسی و اقتصادی کشورها است که منجر به نادیده گرفته شدن حقوق زبانی، اقلیتها می‌شود. برای مثال، کشور سریلانکا که سالهاست درگیر تنش‌ها و جنگ‌های داخلی دراز مدت بین اقلیت تامیل (که خواهان حقوق زبانی و خودمختاری فرهنگی هستند) و اکثریت سنگال می‌باشد. کشور سنگال می‌توانست با اعطای حقوق زبانی و فرهنگی به تامیل‌ها مشکلات را حل کند. اعطای حقوق زبانی به اقلیت‌ها ممکن است بخشی از راه حل خاتمه دادن به تنش‌هایی باشد که به اشتباه آن را به تنوع زبانی و تلاش برای احقاق حقوق فرهنگی و زبانی نسبت می‌دهند.

برخی از دانشگاهیان به جمعیت نود میلیونی سخنوران اسپانیایی زبان آمریکا اشاره می‌کنند که زبان انگلیسی را به عنوان زبان رسمی خود برگزیدند و یا مهاجران به کشور اسرائیل که زبان عبری را به عنوان زبان رسمی خود برگزیده‌اند. این افراد پذیرش یک زبان رسمی را دلیل یکپارچگی و اتحاد ملی این کشورها می‌دانند و بر این اساس از اقلیت‌های ایران درخواست می‌کنند که زبان فارسی را به عنوان زبان رسمی کشور قبول کنند. آیا این دیدگاه آنان درست است؟ مثال‌های شما از کشورهایی مانند آمریکا و اسرائیل بود که جمعیت بالایی از مهاجران را در خود دارند با شرایط ایران کاملا متفاوت است، بیشتر اقلیت‌های ایران نه مهاجرند و نه حتی نسل دوم یا چندم مهاجرین، در واقع آنها اقلیت‌های بومی هستند درست مانند ولز، ایرلند، اسکاتلند در بریتانیا و یا سخنوران سوئدی زبان در فنلاند و یا سخنوران فرانسوی زبان در کانادا. تمامی این اقلیت‌ها دارای حقوق زبانی اجتناب ناپذیر هستند، آنها هیچ وقت زبان انگلیسی را به عنوان تنها زبان رسمی خود انتخاب نکرده‌اند.

ادعا می‌کنند بسیاری از تقاضاهای ارائه شده برای آموزش زبان مادری، ناشی از تلاش‌های جدائی‌طلبانه می‌باشد. آیا تجربیات بین‌المللی قادر به شفاف‌سازی رابطه‌ی میان جنبش زبان مادری و یک جنبش جدائی‌طلبانه می‌باشند؟ بسیاری از اظهار نظرهای صورت گرفته در مورد جنبش‌های جدائی‌طلبانه ریشه در نظریاتی دارند که از سوی محققان و سیاستمداران معتقد به آسیمیلاسیون (همانند سازی اجباری) ارائه گردیده‌اند. دربسیاری از موارد نیز آنها برای هویت، فرهنگ و زبان اقلیت، احترامی قائل نمی‌باشند. موضوع قابل توجه این است که افرادی که چنین ادعاهایی دارند را می‌توان ملی‌گرایان محافظه‌کاری در نظر گرفت که به ایدئولوژی و دیدگاه غلط یک ملت، یک زبان باور دارند، یا اینکه می‌توان آنها را نئولیبرالیست‌هایی دانست که بهره‌وری یک بازار آزاد را در گروی مطابقت زبانی می‌دانند و یا می‌توانند افراد باورمند به باورهای سنتی نظیر مارکسیست‌های کلاسیک باشند که معتقدند موضوع انسجام و استحکام طبقاتی در نهایت بر تمام ملاحظات وموضوعات قومی و نژادی برتری داده می‌شود و از این رو می‌اندیشند که اقلیت‌های بومیِ برخوردار از زبان‌ها و فرهنگ‌های خاص، تنها به دنبال کسب هویت‌های اقتصادی و طبقاتی جدید هستند و در نهایت هویت‌های قومی و نژادی را رها می‌کنند. تقاضا برای آموزش چندزبانه مبتنی بر زبان مادری در نزد همه‌ی این گروه‌ها امری غیر قابل درک به نظر می‌رسد و لذا شک و تردید آنها به سمت انگیزه‌های موجود در پس این تقاضاها معطوف گردیده است.

استدلال برخی از زبان‌شناسان ایرانی این است که زبان پارسی از لحاظ زبان‌شناختی به هیچ قومیت خاصی تعلق ندارد و همیشه یک زبان میانجیِ اداری، ادبی و آموزشی بوده که بصورتی برابر در میان قومیت‌های ایرانی به اشتراک گذاشته شده لذا آنها معتقدند که زبان پارسی می‌بایست به عنوان مهمترین زبان در سیستم‌ آموزشی ما باقی بماند. آیا این استدلال قادر به توجیه موقعیت زبان فارسی به عنوان یک زبان رسمی یا تنها زبان مورد استفاده برای آموزش می‌باشد؟ شبیه چنین استدلال‌هایی در مورد زبان انگلیسی امروزی نیز کاربرد دارد. گفته می‌شود که زبان انگلیسی امروزی یک زبان مشترک و فراگیر بین‌المللی بی طرف می‌باشد که منحصر به یک فرد یا افراد استفاده کننده از آن نیست. همه قادر به مشارکت در توسعه‌ی آن هستند و داشتن انواع گوناگون انگلیسی مانند انگلیسی آمریکایی، انگلیسی استرالیایی، انگلیسی هندی، انگلیسی نیجریه‌ای و غیره می‌تواند ثابت کننده این حقیقت باشد. نه! این عقیده نادرست است. اصطلاح "زبان میانجی" برای زبانی به کار گرفته می‌شود که مورد استفاده دو نفر با زبان مادری متفاوت باشد. احتمال به کارگیری ادعای مطرح شده در مطالب فوق در موقعیت‌هایی صدق می‌کند که زبان مادری هیچ کدام از افراد، فارسی یا پارسی نباشد. کاملا مشخص است که توانایی تعامل میان یک سخنور بومی فارسی زبان با سایر سخنوران غیر بومی فارسی زبان از طریق زبان فارسی، حتی با در نظر گرفتن میزان بالای توانش زبان فارسی سخنور غیر بومی، برابر نمی‌باشد. چنین واقعیتی در بسیاری از مطالعات در زمینه‌ی زبان انگلیسی به خوبی نشان داده شده است. بیان مطالب به دومین یا سومین زبان، وقت و انرژی بیشتری نیاز دارد تا بیان همان مطالب به زبان اول یک فرد و این بدین معناست که برای بیان مطالب به زبان مادری وقت و انرژی کمتری نیاز است. اغلب مردم ارزیابی منفی و کمتری برای سخنور غیر بومی نسبت به سخنور بومی نشان می‌دهند حتی اگر محتوای بیان شده توسط هریک از آنها قابلیتی برابر داشته باشند.

فایل پی دی اف کتاب

Who-s Afraid of Multilingual Education-
.pdf
Download PDF • 3.58MB


0 comments
bottom of page