top of page

از قره باغ تا پنجشیر

بعد از تسلط طالبان بر افغانستان، دره پنجشیر شاهد مقاومت گروهی از مردم عمدتا تاجیک و فارس‌زبان افغانستان در برابر طالبان بود. مقاومتی که به درستی با حمایت و همدلی بخش‌های بزرگی از جامعه ایرانی همراه شد. همدلی گسترده‌ای که هر چند عجیب و دور از انتظار و گاها آلوده به تفکرات شوونیستی و باستانگرایانه بود ولی در نهایت زیبا بود. انقدر زیبا بود که کلا فراموش شد این جامعه همان جامعه‌ای است که بخش بزرگی از ان، سالها رفتاری نژادپرستانه با مهاجرین افغانستانی داشته! بگذریم پرچم افغانستان در شبکه های اجتماعی فارسی به اهتزار در امد و موج همدلی و همبستگی ایرانی به سمت پنجشیرروانه شد.


اما واکنش جامعه ایرانی در خصوص مقاومت در برابر اشغال قره باغ توسط ارامنه چگونه بود؟ پس از دهه‌ها اشغال خاک جمهوری آذربایجان توسط ارمنستان، دهه‌ها پس از قتل عام مردم خوجالی و آواره شدن صدها هزار ترک آذربایجانی، سالها پس از صدور قطع‌نامه‌های پیاپیِ سازمان ملل مبنی بر غیرقانونی بودن اشغال قره‌باغ توسط ارمنستان، سال گذشته شاهد تلاش ارتش آذربایجان برای آزادسازی مناطق اشغالی از سیطره ارامنه بودیم. همزمان با حملات ارتش آذربایجان به مواضع اشغالگران ارمنی، روز پنج‌شنبه ۱۰ مهر ماه سال 99 شاهد اعلام همدلی و همبستگی ترکهای ایران با هم تباران خودشان در آنسوی ارس بودیم. ترکها در شهرهای مختلف آذربایجان و حتی در تهران، خوش حالی خودشان را از آزادسازی قره باغ نشان دادند و همزمان کمپینی نیز در شبکه‌های اجتماعی با عنوان ما خود آذربایجانیم از سوی فعالین ترک راه اندازی شد. حمایت ترکهای ایران از اتفاقات قره باغ از جنس حمایت از وقایع پنجشیر بود. حمایت از مظلوم، پشتیبانی از عدالت و انسانیت! بخش عمده ای از ترکهایی که دیروز با قره باغ همدل بودند امروز هم با پنجشیر همدل هستند و دوگانگی خاصی در رفتارشان دیده نمی شود اما بخش عمده ای از فارس زبانهایی که امروز حمایت از پنجشیر را یک وظیفه انسانی می دانند، دیروز در رفتاری دوگانه، یا در قبال وقایع قره باغ ساکت بودند و یا حمایت ترکها از قره باغ را محکوم کرده بودند. آزادسازی مناطق اشغالی قره باغ و همدلی ترکهای ایران با ترکهای جمهوری آذربایجان، آنچنان فارس گراها رو عصبانی کرده بود که برخی از آنها آشکارا ازارمنستان حمایت کرده و خواهان نابودی آذربایجان و ترکها بودند. عده ای هم همدلی ترکهای ایران با همتباران خودشان در انسوی ارس را نژادپرستی دانستند. لازم به انکار صحبتهای من نیست به جای تلاش برای ندیدن واقعیت، بهتر است تلاش کنیم واقعیت را ببینیم بلکه با فهم و درک واقعیتهای موجود، بتوانیم آسیب های وارد شده به همبستگی ملی را ترمیم کنیم.


به عنوان مثال به چند نمونه از هزاران مورد اشاره می کنم. در همان گرماگرم جنگ قره باغ یکی نوشته بود «امیدوارم ارمنستان، آذربایجان رو بزنه بترکونه! ترکها و آذری ها رو باید نسل کشی کرد!». یکی هم نوشته بود: «من شخصا امیدوارم ارمنستان با تصرف مناطق بیشتری از جمهوری باکو، یک‌بار برای همیشه به تجاوزگری خاندان علیوف پایان دهد. تکلیف این پان‌شغال‌هایی که امروز در تبریز با چراغ سبز فرقه‌ی تبهکار بیرون ریختند هم روشن است.»


همانطور که گفتم بخشی از فارس گراها آشکارا خشم خودشان را از آزادسازی اراضی اشغالی آذربایجان نشان دادند اما عده‌ای نیز خشم خودشان را پشت ماسکِ ترس از اسلام‌گرایی و اردوغانیسم پنهان کردند‌ و ریاکارانه ادعا می کردند چون پیروزی جمهوری آذربایجان باعث رشد اسلام گرائی و تقویت اردوغانیسم میشه، امیدوارند که ارتش آذربایجان پیروز نشود! عده‌ای هم موذیانه در لوای انسان‌دوستی و صلح دوستی، خواهان برقراری آتش بس و توقف حملات ارتش آذربایجان شدند و تاثر خود را از کشته شدن انسانهای بی‌گناه اعلام کردند. مثلا خانمی در تقبیح همدلی با ترکهای آذربایجان نوشته بود: پول میگیرن که آتش فاشیسم پانترک ها را داغ کنند. که کودکان ترک و ارمنی به جای همزیستی و انتگراسیون مدرن با سایر شهروندان مدرن جهان، آواره بشن و سهمشون از زندگی به جای بازی و کودکی و شکوفایی، تبدیل بشه به اشک و خون و آوارگی. این خانم در حالی صحبت از انتگراسیون کودکان ترک و ارمنی می کرد که ارامنه بعد از اشغال قره باغ، تمامی ترکها را از منطقه بیرون کرده بودند و چیزی به نام انتگراسیون و همزیستی کودک ترک و ارمنی، وجود نداشت و بازپس گیری قره باغ هم نه تنها به معنای اشک و خون و آوارگی نبود بلکه به معنای پایان سه دهه اشک و خون و آوارگی صدها هزار ترک آذربایجانی بود. بگذریم، به نظر شما همین خانم که جنگ در قره باغ را زشت می دانست و کسانی که از پایان سه دهه اشغالگری در قره باغ خوش حال بودند را مزدور می دانست و جنگ را به مثابه ی اشک و خون و آوارگی می دانست، چه واکنشی نسب به جنگ در دره پنجشیر دارد؟ به نظرتان جنگ را محکوم کرده؟ به نظرتان انتگراسیون کودکان پشتون و تاجیک را پیشنهاد نموده؟ خیر! ایشان نوشته اند: «برای افغان ها دعا میکنم، امیدوارم به طالبان پیروز بشن، امیدوارم حب وطن و سرزمین و شوق زندگی بهتر، بهشون خشم و جگر و بنیه بده برای پیروز شدن.» دقت کردید در مورد جنگ در پنجشیر بر خلاف قره باغ، خبری از توصیه به همزیستی و انتگراسیون و صلح و شکوفایی نبود و به جای آن، جنگ و خشم توصیه شده بود. مثالهایی که ذکر شد صرفا مشتی بودند نمونه خروار!


چرا اشغال قره باغ همدلی فارس‌ها را با ترکهای جمهوری آذربایجان به همراه نداشت؟ چرا قتل عام خوجالی توسط ارامنه با اعتراض فارس‌ها همراه نشد؟ چرا اوارگی صدها هزار ترک اذربایجانی و رانده شدن انها از خانه و سرزمینشان توسط اشغالگران ارمنی، جامعه فارس ها را اندوهگین نکرد؟ چرا کسانی که پشت نقاب ملی‌گرایی و ایران‌دوستی پنهان شده‌اند همدلی با قره‌باغ و اذربایجان را مزدوری برای اردوغان و علی اف می دانستند ولی همدلی با پنجشیر و افغانستان را انسانی می‌دانند؟ چرا همدلی ترک‌های آذربایجان با ترک‌های انسوی مرز در جمهوری اذربایجان، حرام است ولی همدلی با فارس‌ زبانهای آنسوی مرز در افغانستان، حلال! چرا مبارزه با متجاوز و اشغالگر در افغانستان، شایسته ستایش است است ولی مبارزه با متجاوز و اشغالگر در قره‌باغ، شایسته توهین و تحقیر است؟


پاسخ این پرسش را شاید بشود در بیانیه محمدخاتمی پیدا کرد! خاتمی روز شنبه ۲۰ شهریور با انتشار بیانیه‌ای از «خطر ویرانگر آپارتاید قومی و فرهنگی و اجتماعی» حکومت طالبان گفت و تاکید کرد: افکار عمومی جهانی نمی‌تواند و نباید به قوم زدایی، فرهنگ زدایی، زبان زدایی و جعل و تحریف ملیت و مذهب از سوی یک قدرت نظامی و سیاسی بی‌تفاوت باشد. خاتمی در ادامه: مقاومت در منطقه پنجشیر را «دلیرانه، فداکارانه و مظلومانه» نامیده و گفته، این مقاومت در برابر تبدیل جامعه‌ای چند قومی، چند مذهبی و چند زبانی به امارتی تبعیض‌مدار و تک بعدی است.


به وازه ها دقت کنید! آپارتاید قومی! قوم زدائی! فرهنگ زدائی! زبان زدائی! مختصر و مفید آنکه هراس از به خطر افتادن زبان فارسی را می شود یکی از بنیادین ترین علل همدلی گسترده جامعه مرکزگرای ایران با افغانستانی هایی دانست که حتی همین امروز در ایران با نژادپرستانه ترین رفتارها روبرو هستند! چون عمده نگرانی های جامعه ایرانی، به خطر افتادن زبان و فرهنگ فارسی در افغانستان است!


خوب بر می گردیم به سوال اصلی: چرا اشغال قره باغ توسط ارامنه با اعتراض جامعه مرکز همراه نشد؟ چرا آزادسازی قره باغ با شادی و همدلی جامعه مرکز ایران همراه نشد؟ چرا مقاومت در دره پنجشیر با همدلی جامعه مرکز ایران همراه شد؟ جامعه مرکز نگران به خطر افتادن زبان فارسی در افغانستان پس از تسلط پشتون زبانها است پس از مقاومت در دره پنجشیر حمایت می کند!

برای فهم رفتار متفاوت جامعه مرکزگرای ایران نسبت به قره باغ دانستن چند نکته ضروری است اولا جامعه مرکز نگران تاثیر مثبت پیروزی ترکهای آن سوی ارس بر ترکهای این سوی ارس و قدرتمندتر شدن جریانات برابری طلب ترک در دوران پساقره باغ است! دوما مرکزگراها خوب می دانند که قدرتمند شدن جریانات برابری طلب در نهایت به برابری زبانی و هویتی منتج خواهد شد. سوما از نگاه مرکزگرای فارس محور، برابری زبانی و هویتی، خطری بزرگ برای زبان و فرهنگ فارسی است! پس در این شرائط جامعه مرکز نه تنها از آزادسازی قره باغ خوش حال نمی شود بلکه دچار ناراحتی و خشم هم می شود.


طنز ماجرا این جا است که همین حضراتی که نگران زبان زدائی، فرهنگ زدائی و قوم زدائی، در افغانستان هستند، کسانی که نگران زبان زدائی، فرهنگ زدائی و قوم زدائی اتنیکهای غیرفارس در ایران هستند را تفرقه افکن، مزدور اجانب، تجزیه طلب و پان معرفی می کنند. کلام آخر اینکه ترک ستیزی و عرب ستیزی، دگرستیزی و باورها و رفتارهای دوگانه که در قالب ایرانگرایی و ناسیونالیسم خودش رو جا انداخته، در نهایت کاهش همبستگی ملی و افزایش گسست ملی را به همراه خواهد داشت! عزت زیاد



0 comments
bottom of page