بسیاری از دست اندرکاران گمان می نمایند که تقویت تمام زبانهای موجود در یک کشور به منزلة از میان بردن وحدت ملی است و ترس از شکافهای قومی و خطر دور ماندن از بستر اصلی دانش و اطلاعات اغلب سبب شده است که یک یا چند زبان ملی و گاه یک زبان خارجی به عنوان زبان رسمی مملکت انتخاب شود.
عده ای یک زبانگی را عامل مهم تشکیل ملت به شمار آوردهاند، در حالی که آنچه در حقیقت ایجاد اختلاف میکند و مانع وحدت ملی میشود نه چندگانگی زبانی، بلکه برخورد منافع است. چند زبانگی بیانگر چندگونگی فرهنگی و نوعی غنا است. یکپارچگی ملی از طریق ارتباط متقابل زبانها با یکدیگر بهتر حاصل میشود نه از طریق تسلط یک زبان یا قوم بر دیگر زبانها و اقوام. به این ترتیب علاوه بر رشد زبانهایی که کاربرد نسبتاً زیادی دارند، همزیستی چند زبان مادری سبب میشود که تفاهم متقابل میان فرهنگها بهتر صورت گیرد. سوئیس نمونه بارزی است که اتباع آن مانند اتباع دیگر کشورها به سرزمین بومی خود مهر میورزند. ولی به چهار زبان مختلف (فرانسه ـ آلمانی ـ ایتالیایی و ریتورومانس) صحبت میکنند. آنها به عنوان یک ملت و در یک ناحیه تقریباً متراکم و محدود با یکدیگر زندگی میکنند و در صلح و صفا به سر میبرند.
سازگاری مردم سویس با یکدیگر نه به طور مثبت و نه به طور منفی با اختلاف زبانی آنها مرتبط نیست، بلکه به این علت است که آنان از نظر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی یعنی در مسائل غیر زبانی علایق مشترکی دارند و وجود این علایق مشترک باعث میشود که آنان از روی میل زحمت همکاری با یکدیگر را برخود هموار نمایند (*) این مثال به تنهایی کافی است که ثابت کند بین زبان و ملیت یا وطنپرستی الزاماً رابطهای وجود ندارد. این تصور عمومی که چنین رابطهای باید وجود داشته باشد خطاست. دولت مجبور نیست برای جلب و حفظ محبت اتباع خود زبان اکثریت را به زور در حلقوم تمام اقلیتهای خود فرو کند. در این مورد نیز مانند موارد دیگر عمل از حرف موثرتر است: رفتار عادلانه و انسانی از وحدت زبانی تحمیلی موثرتر است.
* هال، ر، 1363: 249، زبان و زبانشناسی. ترجمه: محمدرضا باطنی. تهران: انتشارات امیرکبیر. چاپ دوم

Comments