امروزه اصطلاح جهانی شدن که احساسات مثبت و منفی زیادی را برانگیخته است... یکی از ابعاد جهانی شدن که از نظر متخصصین آموزش و پرورش اهمیت دارد، افزایش فزایندهی مهاجرت از کشوری به کشور دیگر است... تنوع زبانی، فرهنگی، مذهبی و «نژادی» از پیامدهای جابه جایی جمعیت است... در حالیکه گروه های نئوفاشیست از اخراج مهاجران و یا به حاشیه کشاندن آنها از جریان اصلی جامعه (برای مثال جدا کردن مدارس و مناطق مسکونی) حمایت میکنند، بسیاری از گروههای لیبرال طرفدار پذیرفتن آنها در بطن جامعه هستند... هر متخصص با تجربه ای براین باور است که مدارس باید بر پایه ی تجربه و میزان دانش دانش آموزان بنا گردد. همچنین آموزش باید توانایی و استعدادهای آنها را نیز بارور سازد. خواه ناخواه، وقتی زبان مادری کودکان را از آنها گرفته و روابطشان را با والدین، مادر بزرگها و پدر بزرگها قطع کنیم، در واقع آموزش را از جوهره اش تهی کرده ایم. از بین بردن زبان و فرهنگ در مدارس برای خود جامعه ی میزبان نیز زیانبار است. در عصر جهانی سازی، جامعه ای که با منابع چند زبانه و چند فرهنگی سر و کار دارد، شایستگی آن را دارد که از نظر اجتماعی و اقتصادی نقش مهمی در صحنه جهانی برعهده گیرد. در تاریخ بشر، هویت تمامی جوامع بر اساس تقابل و اختلاط فرهنگی بوجود آمده. هویت جوامع و گروه های قومی هرگز ایستا نبوده و ساده اندیشانه است باور کنیم در عصری که آهنگ تغییر جهان مانند امروز بسیار سریع است، آنها همچون نقاشی تک رنگ و موزه ی تک فرهنگی ثابت مانده اند. چالش متخصصین تعلیم و تربیت و سیاستمداران برای شکل دادن به رشد هویت ملی به گونه ای است که حقوق تمامی شهروندان (از جمله دانش آموزان) رعایت شده و منابع اقتصادی، زبانی و فرهنگی کشور به بیشترین حد بهره دهی رسانده شود. هدر دادن منابع زبانی کشور از طریق دلسرد کردن کودکان از رشد زبان مادریشان، از نقطه نظر منافع ملی و همچنین نقض حقوق کودک، کاری نابخردانه است. مدارس چگونه میتوانند برای دانش آموزانی که از نظر فرهنگی و زبانی تفاوت دارند، آموزش مناسبی را ارایه دهند؟ اولین قدم آگاهی از تحقیقات انجام شده در مورد نقش زبان، مخصوصا زبان مادری، در پیشرفت تحصیلی آنهاست. تحقیقات نشان میدهد که زبان مادری کودکان دوزبانه در رشد شخصیتی و آموزش آنها نقش بسیار مهمی ایفا میکند. جرئیات بیشتر درباره ی یافته های این تحقیق چنین است: دوزبانگی تاثیر مثبت بر فرایند زبانی و رشد تحصیلی دان آموزان دارد. وقتی دانش آموزان در دوره ی ابتدایی توانایی هایشان را در دو یا چند زبان بپرورانند، شناخت عمیقتری نسبت به زبان و چگونگی استفاده ی مؤثر از آن را کسب می کنند. اگر آنها در فرایند یادگیری هم زمان هر دو زبان بیشتر تمرین کنند، مخصوصا وقتی سطح سواد را در هر دو مورد رشد دهند، در حقیقت می توانند هر دو زبان را نظم داده کنار هم گذاشته و با هم مقایسه کنند.
میزان رشد زبان مادری دانش آموزان، مسلما باعث رشد بیشتر زبان دوم آنها می شود. دانش آموزانی که با پایه ی قوی در زبان مادریشان وارد مدرسه می شوند، در یادگیری دروس زبان مدرسه توانایی بیشتری از خود نشان می دهند. والدین و سرپرستهای کودکان ( مثلا پدر بزرگها و مادر بزرگها) اوقاتی را با بچه ها می گذرانند، داستان تعریف و یا با آنها درباره ی موضوعات مختلف بحث می کنند، در نتیجه دایره ی لغات و مفاهیم زبان مادری کودکان تقویت شده و وقتی با آمادگی کامل برای یادگیری زبان دوم وارد مدرسه شوند، از نظر آموزشی موفقتر هستند. دانش و قابلیتهای آنها در زبان مادری که در خانه یاد گرفته اند به زبانی که در مدرسه می آموزند، منتقل می شود. از نقطه نظر رشد آنها در مفاهیم و مهارتهای اندیشه، هر دو زبان لازم و ملزوم یکدیگرند.
حمایت از زبان مادری در مدرسه نه تنها زبان مادری که توانایی های دانش آموزان را در یادگیری زبان مدرسه رشد می دهد. این یافته با توجه به یافته های قبلی غافلگیر کننده نیست، یافته هایی مانند: الف- دو زبانگی دانش آموزان را با اصول زبان شناسی آشنا میکند. و ب- قابلیتهای هر دو زبان به طور چشمگیری به هم مربوط و یا لازم و ملزوم یکدیگرند. در صورتی که زبان مادری در مدرسه به طور موثر تدریس شود، عملکرد دانش آموزان دو زبانه بهتر شده و سطح سواد آموزی در آن زبان افزایش می یابد. بر عکس، وقتی برای نادیده گرفتن زبان مادریشان تشویق شوند، رشد آنها کند و شالوده ی ذهنی و شخصیتیشان نیز برای یادگیری خدشه دار می شود. بی اعتنایی به زبان کودک مساوی است با نادیده گرفتن خود کودک. وقتی این پیام، چه تلویحی و چه آشکار، که «زبان و فرهنگ خودت را پشت در کلاس بگذار» به دانش آموزان منتقل شود، آنها همراه با این پیام هویتشان را نیز پشت در کلاس جا می گذارند. آنها وقتی احساس کنند که طرد شده اند، در فعالیتهای کلاسی غیرفعالانه و با اعتماد به نفس کمتری شرکت می کنند. این کافی نیست که معلم با بی اعتنایی زبان و تفاوت فرهنگی دانش آموزان را در مدرسه قبول کند بلکه باید ابتکار عمل را برای تایید هویت زبانی آنها در دست گرفته، با انجام کارهایی همچون نصب پوستر از زبانهای مختلف و تشویق برای نوشتن هم به زبان مادری و هم به زبان اکثریت فضای آموزشی پدید آورند که زبان و مهارت فرهنگی تمام دانش آموزان به طور فعالانه، تایید و پذیرفته شود. خلاصه این که به تفاوت های زبانی و فرهنگی به عنوان «معضلی که باید حل شود» نگاه نکنیم و به جای آن چشم هایمان را باز کرده و منابع عقلانی، فرهنگی و زبانی آنها را ببینیم که چطور از وطنشان به مدرسه و جامعه ی ما به همراه آورده اند. اگر چنین کنیم، آنگاه سرمایه عقلانی، زبانی و فرهنگی جامعه مان به طور چشم گیری افزایش خواهد یافت.
نویسنده: جیم کامینز از دانشگاه تورنتو مترجم: فریبا شهلایی
