ما به زبان مادری باید اهمیت بدهیم نهتنها در حوزه آموزش بلکه برای اینکه انسان یاد بگیرد و از آن در فرهنگ و زیستن خود بهره ببرد. زبان در دو حوزه به کار میرود؛ یکی برای ارتباط و دیگری برای شناخت. شناخت از ارتباط مهمتر است. ما عالم را با زبان میشناسیم. شناختی که با زبان اول شکل گرفته کاملا با زبان دوم کپی نمیشود. هرچه فرهنگ بالاتر و رفتارها پیچیدهتر میشود فرهنگ مادری، موثرتر و مهمتر میشود. فرهنگ مادری یعنی تفکر و شناخت. اگر کسی نتواند به زبان مادری آموزش ببیند وبه آن زبان، متن تولید کند، در پروسه شناخت، نقیصه ایجاد میشود. بهوسیله شناخت فضایابی و خود را معرفی میکند و اینجاست که اختلال هویت پیش میآید. درست است که با زبان دوم میتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد اما در زبان دوم عمق وجود ندارد. عمق در زبان مادری است چون زبان مادری وصل به یک فرهنگ درونی است. زبان به خاطر تنازع برای بقا تکامل پیدا نکرده بلکه یک زیست فرهنگی بر آن سوار شده است. محیط، بخش مهمی از زبان مادری را بهخصوص در زمینه هیجانات و عواطف شکل داده است. در آلاسکا برای برف 18 تا لغت وجود دارد ولی در انگلیسی یا فارسی، تگرگ و برف است. چون انسان آلاسکایی در آن محیط زیسته است. خیلیها در زبان دوم خود، شاید لغتهایی را هرچه جستوجو کنند پیدا نکنند. در زبان مادری آلمانی «چایدگایست»ِ گوته را نتوانستند ترجمه کنند و باید عین همین را بنویسند به هر واژهای ترجمه کنند، نمیشود.
من به علم هرمنوتیک وارد نمیشوم که بحثهای جدی درباره زبان مادری دارد. اجازه بدهید به بیان عمومی باید بگوییم که زبان مادری بخش مهمی از هویت جوهری خویشتن خویش انسان است. هنر و فرهنگ علم نیست که تجربی و دو دو تا چهارتا باشد، فرهنگ و هنر با هیجان ارتباط دارد. در این حوزه، زبان مادری حرف نخست را میزند. اینها باید با هم باشند تا به غنیسازی تفکر بینجامد. در فرهنگ و هنر، زبان مادری در صدر نشسته است. بسیاری از زبانشناسان میگویند؛ گوته تنها بخشی از حافظ را فهمیده است و بخش بزرگی از آن مانده زیرا آن بخش، مال این خاک و این زبان است که زبان مادری گوته نبوده است.
دکتر حسن عشایری

Comments