ایران همیشه یک کشور چندزبانه بوده است. از ایران گذشته که بگذریم، حتی ایران فعلی هم چندزبانه است. ما مساله چندزبانگی را برای این باید مطرح کنیم که در کشورهای پیشرفته اتفاقاتی از قدیم افتاده که ما میتوانیم از آنها نام ببریم. سوئیس از نظر مساحت به اندازه آذربایجان است ولی در این کشور سه زبان مختلف کنار هم زندگی میکنند؛ یعنی در مدارس تدریس میشوند و... آلمانی، سوئیسی، فرانسوی و ایتالیایی. از هر سه منطقه هم شخصیتهای برجستهای بیرون آمدهاند: «ژان پیاژه» از بخش فرانسوی، «کارل گوستاو یونگ» از قسمت آلمانی و «بندت تی» از قسمت سوئیسی. یعنی از نظر فرهنگ و رشد فرهنگی در اروپا با اینکه سه زبان همجوار هم بهصورت خیلی خوب درخشیدهاند سوئیس را به کشور پیشرفتها تبدیل کردهاند.
ما باید به تاریخ برگردیم همیشه مثل اینروزهای اروپا، آزادی زبانی همینطوری که زبانها باید بهصورت برابر در کنار هم زندگی کنند، نبوده است. آمریکا توسط مهاجران اروپایی شکل گرفته است و دارای زبانهای مختلفی بود. آمریکاییهای مهاجر، پدیدهای بهنام «دیچز اوو» رواج دادند. روانشناسان آن زمان گفتند آنهایی که زبان مادری غیرانگلیسی دارند، باید از این ور، انگلیسی یاد بگیرند و از آن ور، «ینکی» بیرون بیاید یعنی آمریکایی باشد، آمریکایی که تنها به یک زبان میاندیشد. تا سال ۱۹۶۲ مقالههای روانشناسان بسیاری در خدمت این بود که زبان مادری نباید صحبت بشود. حتی واژه «اسکیتجو کلووسچیا» را استفاده میکردند. میگفتند آنهایی که به زبان مادری حرف میزنند، روانپریش هستند.
این در آلمان و جاهای دیگر هم بود حتی خانوادهها در خانه هم جرات نمیکردند به زبان مادری حرف بزنند چون همه باید آمریکایی میشدند. اما بعدها همین روانشناسان دیدند کسانی که زبان مادری متفاوتی دارند، میتوانند از بقیه جلوتر باشند. کمی علمی برخورد کردند و به نتایجی درست برعکس اخلاف خود رسیدند. مقالههای زیادی چاپ و ثابت کردند که عدم آموزش زبان مادری باعث اختلالهای روانی و آموزشی میشود.
با این پژوهشها صفحه برگشت. دیدند دوزبانهها اگر زبان اول خود را خوب یاد بگیرند، در پردازش اطلاعات هیجانی و حوزه دریافت معنایی به بقیه ارجحیت دارند. به زبان ساده، دیدند اینها بسیار خلاقتر از بقیه هستند. کمکم کار به جایی رسید که اگر پدری یک زبان دارد و مادری یک زبان دیگر، بهتر است مادر، زبان خود را حرف بزند و پدر، هم زبان خود را که این کودک چندزبانه باشد تا خلاقتر باشد. از گوته و خیلیهای دیگر نقل میشود؛ کسی که زبان دومی را یاد نگیرد اصلاً زبان مادری را یاد نمیگیرد. اما باید حتماً زبان مادری را یاد بگیرد. خلاصه با این پژوهشهای علمی، صفحه برگشت. گفتند ما به زبان خودمان آواز میخوانیم و موسیقی مینوازیم در عین حال در فرهنگ دیگری جذب شدهایم و میتوانیم فرهنگ دیگر را هم بفهمیم؛ اما فرهنگ اول اساس زندگی ماست. این تغییر نگرش به زبان مادری در کشورهای دیگر هم اتفاق افتاده است. در کشور ما هم مساله زبان مادری باید جایگاه ویژهای داشته باشد.
دکتر حسن عشایری، عصبشناس
