ما وقتی میخواهیم ساختمانی بنا کنیم، باید پیریزی مستحکمی داشته باشیم تا بتوانیم بنای دومی را روی طبقه اول بسازیم. اگر ما بنیادهای اولی را درست نسازیم، بنیاد دومی را هم مناسب ایجاد نخواهیم کرد. ما گفتیم اول زبان اول و طبقه اول نه زبان دوم بعد زبان اول. نه یک دیوار از طبقه اول و بعد یک ساختمان کامل از طبقه دوم. یعنی اول باید زبان مادری را کامل یاد بگیرد بعد زبان دوم را یاد بگیرد چون در آن صورت پایه ضعیف میشود و حتی نمیتواند زبان فارسی را هم یاد بگیرد. در پاسخ آن کسانی که مطرح میکنند آموزش زبان مادری یعنی آموزش ادبیات زبان اول. این همان یک دیوار از طبقه اول است که باعث تضعیف زبان دوم میشود. طبقه اول زبانی با یک دیوار فایده ندارد.
نزدیک به شش میلیون دانشآموز دوره ابتدایی داریم که بخش عمده اینها زبان دومی تحصیل میکنند. در اینها اختلالات بسیاری به وجود میآید. اولین اختلال، ضعف در دیکته است. زبان دومیها غالبا در دیکته مشکل جدی دارند. دومین اختلال در درس علوم است. چون علوم در متن زندگی است دانش آموزان مسائل علوم را با قرائت قومی خود تفسیر میکنند.
انسانها با ریشههایشان زندگی میکنند، هر چه ریشهها قویتر باشد، آرامش روانی بالاتر است. حال در داخل جامعه با توجه به اینکه زبان مادری بهصورت کامل آموخته نشده و یا مورد غفلت قرار گرفته، میخواهم در سطح جامعه نقشآفرینی بکنم. غربت زبانی ... در اینجا خود را نشان میدهد. غربت زبانی به این معنا است که من نمیتوانم به آن زبان زندگی کنم با زبان دوم هم راحت نیستم.
وقتی فرد نمیتواند با زبان مادری خود دنیا را تفسیر کند و به زبان دوم نیز نمیتواند، دچار رنجش دائمی است. این زخم، با توجه التیام پیدا میکند. چگونه میتوانیم این زبان را به صحنه ظهور بکشیم؟ چه باید کرد؟ باید روزنامه منتشر کنیم، تئاتر داشته باشیم، سینما داشته باشیم، موسیقی داشته باشیم، زبان مادری را به نظام آموزش و پرورش ببریم و...؛ تا فرد خود را در درون هویت خود زنده کند. متاسفانه ما فجر به فجر موسیقی اقوام داریم. موسیقی یعنی موسیقی به زبان مادری. تئاتر هم باید به زبان مادری باشد. اینها باید تقویت بشوند و حضور همیشگی داشته باشند.
محرم آقازاده
مشاور آموزشی سازمان ملل متحد
