آیا اساساً میتوان از قدرت یک زبان سخن گفت و گفت که زبانی بر زبانی دیگر تفوقی دارد؟ و مهمتر اینکه اگر چنین تفوقی امکان داشته باشد چه امتیازی برای گویشوران آن زبان دارد؟ در یک نگاه سادهانگارانهی خام که عمدتاً نتایجی فاشیستی دارد، با رویکردی ساختارگرایانه-اتیمولوژیستی و طبیعیانگارانه-ریاضیاتیسازانه، عاملی همچون «تعداد کلمات خاصِ» یک زبان هرچه بیشتر باشد آن زبان غنیتر و قویتر و لذا دال بر اصالت گویشوران آن تلقی میشود. این گفتمانی از "زبانشناسی" بود که در معیت گفتمان طبیعیانگارانهای در دوران مدرن شکل گرفت که اساس نگاههای فاشیستی و نازیستی بود. همانقدر که «دورگه بودن نژادی» برای فاشیسم قبیح بود که «التقاط و ترکیب زبانی».
امروزه در میان ادبا و علاقهمندان به زبان، این فرض مسلم شده است که "زبانِ خوب، زبان پالوده است"، زبانی که بر واژگان خودش متکی باشد و کاربرد واژگان بیگانه را به حداقل برساند و هرچند دایرهی لغات یک زبان وسیعتر باشد دال بر اصالت آن و در نتیجه اصالت سخنوراناش است. بنا به این فرض، در زبانهای مختلف گروهها و افرادی وجود دارند که با تمام تلاش میکوشند زبانشان را از واژگان غیراصیل بزدایند و گاه نبردی شدید بر سر واژهای بین دو زبان مجاور در میگیرد. در ایران نیز با قدرت گرفتن ناسیونالیسم، کارخانهی پالایش زبانی توسط کسانی به راه افتاد. ازآنجاکه فارسیِ معیار برای کتابت، در طول هزارهی اخیر به شدت با عربی آمیخته بود این را ضعفی بزرگ میپنداشتند و ادبایی با تمام تلاش کوشیدند زبانی را بپالایند که اصل پارسیک باشد. کردها به دلیل اینکه "نوشتاری" علمی و فلسفی به خودِ کردی نداشتهاند، زبانشان بکر مانده است و این را نقطهی قوت تصور میکنند و این سو و آن سو به دایرهی واژگان اصیل تفاخر میکنند و ناسیونالیستهای ترک و کرد، فارسی را تحقیر میکنند که زبانی آمیخته است. لذا جنگ و جدلها در پیوند با روحیهای ناسیونالیستی بسیار است.
اگر زبان انگلیسی که پرواژهترین زبان شده است را تحلیل کنیم حجم عظیمی از واژگاناش را از زبانهای دیگر خاصه زبانهایی که تولید علمی سنتواره داشتهاند وام گرفته است. بدین معنا، یک "زبان متکامل" زبانی است که در دیالوگ با دیگر زبانها پخته شده باشد. به همین معنا میتوان گفت آنچه چونان اصالت، قوت تلقی میشد در یک نگاه ترقیگرا دقیقاً ضعف است. یعنی جمله نیچه صادق است که هر چه با کلماتِ اصیلتر و دورتر فکر کنیم، بیشعورتریم!
حال دوباره بپرسیم: قدرت یک زبان در چیست؟ اگر انسان ترقیگرایی باشیم باید پاسخ بدهیم زبانی که در مراوده با دیگر زبانها و در تأملات علمی و ادبی و فلسفی درونیاش، پختهتر باشد. دایرهی لغات فراوان شرط کافی برای قوت یک زبان نیست بسا در ساحاتی سبب ضعف آن نیز باشد، چراکه نامگذاریِ بیش از حد امور (خاصه امور ابژکتیو نه فکری و سوبژکتیو) امکان یادگیری بینانسلی را تضعیف میکند. داشتن دو هزار کلمه برای نامگذاری شتر در عربی به معنای قوت آن نیست، اما داشتن چند باب برای مشتقگیری که اختصار فوقالعادهای به نقل و انتقال مفاهیم در این زبان میبخشد، بیشک نقطه قوت آن است.
در نتیجه همانطور که اصالت ژنتیکی در نگرش طبیعیانگارانه شکست خورد و تبارشناسی ژنهای هر انسانی وی را مرکب از ژنهای گوناگون نشان داد، اصالت زبانی نیز محکوم به شکست است، زیرا تحلیل زبان نشان میدهد که همهی زبانها ترکیبیاند. امروز کمال خاستگاهی که در پی بساطت گذشته است جای خود را به تکامل غایتشناختیِ تألیفی میدهد. پس قوت هر زبانی به میزان آفرینشگریِ آیندهنگرانه و آگاهانهی سوژههایش مربوط است، چه در بیان منطقی چه استعاری و چه به نحو شفاهی چه نوشتاری. همچنین نسبتی ذاتی و بیواسطه بین زبان و گویشوراناش وجود ندارد، ممارست در درونیسازی مفاهیم آن زبان و مراودهی بینازبانی مفاهیم و تقویت زبان است که گویشور را غنی میکند. زبانهای سانسکریت، یونانی، لاتین، عربی، فارسی، انگلیسی، آلمانی و فرانسوی زبانهایی هستند که هر یک در برههای حجم عظیمی متن تولید کردهاند و زبانهای ارزشمندی هستند، اما این بیواسطه نمیتواند یک گویشور را نیز ارزشمند کند. به محض اینکه گویشوران از تداوم و تکاپوی اندیشه در زبانشان دست بکشند زبان سقوط کرده و "فعل" به "قوه" باز میگردد.
بالقوگی به خودی خود به چه کار میآید؟ مثلاً نگارندهی حاضر به دلیل پنجههای بزرگاش بالقوه قهرمان بوکس جهان است، اما خب که چه؟! داشتن فلان تعداد واژه، فلان ساختار گرامری، فلان بافت متافورسازی و غیره و غیره همان بالقوگی است. همچنین زبان امر "کیفی" است و خصایص "کمی" ضرورتاً مماس با کیفیت نیستند. زبان ابداعیِ اسپرانتو با حداقل واژگان پایه و کمترین پیچیدگیهای گرامری از حیث کیفیت قابلیت انتقال و ترجمان بسیاری از متون را دارد اما بسیاری از زبانهای بکر با وجود گستردگی واژگانی "هنوز" نمیتوانند چهار مفهوم فلسفی را انتقال دهند. میگویم "هنوز" چراکه به ذات قائل نیستم و هر زبانی با "ممارست سوژههایش" توان هر بیان علمی و فلسفی و ادبیای را داراست، لذا زبان قویتر را تفکر قویتر و مراودهی بیشتر و بدهبستان بیشتر میسازد.
علینجات غلامی، پژوهشگر و نویسنده

Comments