top of page

قومی نامرئی به نام قوم فارس

وقتی صحبت از اتنیک فارس می شود عده ای می گویند چیزی به نام قوم فارس وجود ندارد! مگر فارس داریم؟ فارس کیست؟ به جای پاسخ دادن به این سوالات بهتر است بپرسیم چرا فارسها خودشان را قوم فارس نمی دانند؟


در ابتدا باید نگاهی داشته باشیم به مفهوم هویت اتنیکی و هژمونی! هویت یعنی«چه کسی بودن»، هویت مجموعه‌ای از تعلقات مادی و معنوی یک انسان است مثل متعلق بودن به یک خانواده، زبان، دین، زادگاه و...، هویت اتنیکی یکی از دسته بندی های هویتی است که بازتاب دهنده فرهنگ و زبان و تاریخ گروهی از مردم است. هویت اتنیکی بیش از آن که مفهومی عینی باشد، نوعی ساختمان بندی اجتماعی برخاسته از “حس تعلق” گروهی است! تعریف اتنیک یا قوم بر وِیژگی‌های فرهنگی تأکید دارد. گروه‌های اتنیکی گروه‌های یکدستی نیستند که بتوانیم اشتراک فرهنگی را مبنای هویت‌یابی قومی حساب کنیم. زبان مشترک شاید تنها عنصر عینی در تعریف هویت‌های اتنیکی است که نقش مهمی در فعال نگه داشتن روابط درونی گروه اتنیکی ایفا می‌کند.


پس زبان مهمترین و شاید تنها فاکتوری است که برای تعریف و تفکیک گروه های اتنیکی استفاده می شود! بر اساس فاکتور زبان، اقوام ایران عبارتند از ترک، فارس، کرد، عرب، بلوچ، ترکمن، گیلک، طبری و تالش و گروه های دیگه. اما چرا فارس زبانها از پذیرش این دسته بندی امتناع نموده و خودشان را نه قوم فارس بلکه ملت ایران می دانند؟ چرا فارس ها از واژه قوم برای ترک و کرد و عرب و بلوج و همه گروه های غیرفارس استفاده می کنند اما خودشان را در جایگاه قوم دسته بندی نمی کنند و می گویند ما ملت ایران هستیم! چرا آنها تمایل دارند خودشان را ملت ایران و بقیه را اقوام ایرانی بدانند! چرا وجود قوم فارس را انکار می کنند؟


یک قرن دخالت عنصر قدرت در امر تبیین و تعریف هویت های قومی، مسئله هویت اتنیکی را از حد یک مقوله زبانی خارج کرده و داخل حوزه نابرابری های اجتماعی قرار داده است. دخالت های گسترده قوم گرایان فارس، در تعریف شدن و تعریف کردن دسته بندی های متنوع هویتی تا انجا پیش رفته که گروه فارس زبان، به دلیل هژمونی آشکار اقتصادی، سیاسی، زبانی و فرهنگی ای که دارد معادل با کلیت ایران و ایرانیّت قلمداد شده است.


بهتر است در ابتدا تعریفی از هژمونی زبانی و فرهنگی داشته باشیم تا برسیم به اینکه چرا فارس ها خودشون را قوم نمی دانند! هژمونی فرهنگی، مفهومی است برای توصیف نفوذ و تسلط فرهنگی یک گروه اجتماعی بر گروهی دیگر، بطوری که گروهِ مسلط یا فرادست درجه‌ای از رضایت گروه تحت سلطه را هم دارد و با «تسلط داشتن با اعمال زور صرف» تفاوت دارد. در هژمونی فرهنگی، طبقۀ دارای قدرت، تمامی باورها و شیوه‌های فرهنگی و سبک زندگی و بنیادهای اعتقادی خودش را در بطن جامعه جاری میکند و هویت گروه های اقلیت را به ترتیبی که «خواست آنان نیز باشد»، از بین می برد! یعنی به عنوان مثال هویت اتنیکی ترک و لر و گیلک را با رضایت خود ترکها و لرها و گیلکها، نابود می نماید! سلطه فرهنگی فارس یا هژمونی فارسی، یعنی قوم گرایان فارس، کلیه ظرفیت‌های فیزیکی و معنوی موجود را برای معرفی فارس به عنوان فرهنگ غالب بسیج نموده و فرهنگ‌های دیگر را با رضایت خودشان تضعیف، مغلوب یا نابود کرده اند.


آنتونیو گرامشی نظریەپرداز مارکسیست، از رھبران و بنیان‌گزاران حزب کمونیست ایتالیا در زمینۀ تئوریزە کردن مفاھیم کلیدی ھمچون ھژمونی و جنگ قدرت، بە خوبی توضیح داده کە چطوری جنبه های سیاسی ـ نظامی و اقتصادی قدرت با جنبه های فرهنگی و زبانی تلفیق می شوند و از طریق جامعه مدنی، سیستم های تعلیم و تربیت، ادبیات رسمی و غیررسمی و رسانه های عمومی در استقرار و استحکام هویت گروه حاکم به عنوان هویتی غالب، عمل می کنند. گرامشی معتقد است: «قدرت واقعي نظام حکومتي در خشونت طبقه‌ي حاکم يا قدرت با عنف و جبر، نهفته نيست، بلکه در اين است که کساني که بر آنان حکومت مي‌شود «مفهومي از جهان را بپذیرند که متعلق به طبقه حاکم است و فلسفه‌ي طبقه‌ي حاکم، عقل سليم باشد و همه‌ي طبقات تابع را از اين طريق جلب مي‌کند. به عبارت ديگر، هژموني کنترل از طريق اجماع فرهنگي است و در تقابل با سلطه قرار دارد که کنترل در آن از طريق اجبار است. عقل سلیم یعنی عقل سالم، گرامشی معتقد است طبقه حاکم وقتی قدرتمند است که طبقات فرو دست هر چیزی را که طبقه حاکم بگوید بپذیرند و اگر چیزی خلاف آن بگویید یعنی سلامت عقلی ندارید! وقتی از قوم فارس و قوم گرائی فارسی صحبت می شود خیلی ها گوینده را به چشم یک ابله یا احمق نگاه می کنند!


میشل فوکو فیلسوف و تاریخدان فرانسوی، یکی از مظاهر هژمونی را مزیت “نامرئی” بودن گروه حاکم می داند! فوکو در تجزیه و تحلیل جنبه های نامرئی و مرئی قدرت، مثال جالبی دارد از برج های دیده بانی در زندان های مدرن. آنکه در برج دیده بانی نشسته، همه را می بیند؛ ولی خودش قابل رؤیت نیست! قدرت او، اما، چنان در جان و روان زندانی چنگ انداخته که زندانی بی آنکه زندانبان را ببیند، اتوماتیک‌وار اوامر او را اطاعت می کند! زندانبان در واقع، به واسطه تارهای نامرئی قدرت، بر جان و تن زندانی حکم می راند. چرا که قدرت می باید که قابل رؤیت باشد ولی قابل شناسایی نباشد.


نامرئی بودن اتنیک فارس را یه مروری می کنیم. اتنیکهای غیرفارس نباید قوم فارس را ببینند. قومی کە اقوام دیگر را تعریف و تحریف میکند نباید قابل مشاهدە باشه. در واقع اتنیک فارس قدرتش را از طریق نامریی بودن افزایش داده. نامرئی بودن از یکطرف، آسیمیله شدن اقوام غیرفارس را تقویت می کند و از طرف دیگه عامل اتحاد و عنصر مقاومت را در هم می شکند. چگونه می شود در برابر چیزی که دیده نمی شود، در مقابل قدرتی که وجود ندارد، مقاومت کرد؟ وقتی می گویی فرهنگ فارس ها تحمیل شده است سریع می گویند: مگر فارس داریم که فرهنگش تحمیل شده باشد؟ وقتی می گویی قوم گرائی فارسی به همبستگی ملی ضربه زده و باعث شکاف های اتنیکی شده است می گویند مگر فارس داریم که قوم گرائی فارسی داشته باشیم؟ نامریی بودن اتنیک فارس در ادغام شدن اعضای دیگر اتنیکها با اتنیک فارس و آسمیله شدنشان بسیار موثر است و استقامت اتنیکهای دیگر را در برابر اتنیک فارس دچار تزلزل می کند و در عین حال هر لحظە اعضای تازە نفس سر شکستە از دیگر اتنیکها نیز بە اتنیک فارس می پیوندد و از حامیان سر سخت همان هژمونی قوم فارس می شوند. مثل آذری ها که خودشان را حتی از قوم گراهای فارس هم فارستر می دانند.


خلاصه کلام اینکه قوم گرایان فارس، وجود قوم فارس را انکار می کنند چون قدرت تمایلی به شناساندن و معرفی خودشان ندارند و نمی‌خواهند خودش را همردیف دیگران و موضوع بحث و بررسی قرار بدهند. میل دارند تا دیده نشوند و در حالیکه دیده نمی‌شوند همه را ببینند. این خصیصه قدرت است که دیگران را بر اساس تفاوت‌هایی که با خودش دارند دسته‌بندی می کند و از تعریف خودش به عنوان یکی از همان پدیده‌ها سرباز می‌زند. بعنوان مثال در مقابل عباراتی مانند شعر ترکی، رقص کردی، لباس عربی و موسیقی بلوچی الفاظی مانند موسیقی ایرانی و فرهنگ ایرانی وجود دارد که نخواسته خود را موسیقی و فرهنگ فارسی بنامد و موجودیت خود را زیر نام ایران مخفی کرده تا دیده نشود.


همانطور که روشنفکران اتنیک های غیرفارس سالهاست که سعی می کنند بفهمانند که فارس ها نیز اعضای یک گروه اتنیکی هستند و نمی بایست حقوقی بالاتر از اتنیک های دیگر داشته باشند، روشنفکران قوم فارس هم باید هویت خودشان را به صورت شفاف تعریف کنند و جایگاه اتنیک فارس را در رابطه با اتنیک های غیرفارس مشخص کنند.


همکاری همه ایرانیان برعلیه رژیم اسلامی در صورتی میسر خواهد بود که روشنفکران و فعالان اتنیک فارس با نقد هژمونی فرهنگی/زبانی قوم فارس، برای پایان دادن به تبعیض زبانی و فرهنگی تلاش کنند. کسی که به اصول ابتدایی حقوق انسانی باور ندارد، نمی تواند انتظار داشته باشد تا شعارها و پیام هایی که در مورد دموکراسی و حقوق بشر می دهد جدی گرفته شود. از روشنفکران قوم فارس انتظار داریم که هژمونی فرهنگی و زبانی قوم فارس را هدف قرار دهند و برابری را به رسمیت بشناسند. پیش شرط لازم برای اتحاد همه اقلیت‌های ملی ایران پایین آوردن آنهایی است که از بالا گروه‌های دیگر را نظاره میکنند تا همگی در یک ردیف و هم شان با همدیگر، همبستگی را زمزمه کنیم.


 
 

Comments


bottom of page