«شفیعی کدکنی» در این سخنرانی یک «شوونیست» و یک «فاشیست» است. او دروغ میگوید، جعل میکند، تحریف میکند، سفسطه میکند، مغالطه میکند، اتهام میزند، تهدید میکند و فریب میدهد.
سفسطهگری از نوع ِ استاد «شفیعی کدکنی»! ۱ این روزها ( در حواشی ِ روز جهانی زبان مادری) فیلم کوتاهی از سخنان آقای «محمدرضا شفیعی کدکنی» در سایتها و صفحات مجازی دست به دست میشود که در آن، ایشان در مورد ِ خطری که از توجه به «زبانهای محلی ایران» متوجه زبان فارسی شده (و در واقع به نظر ایشان یک توطئهی جهانی علیه زبان فارسی است) سخن میگوید. نمیدانم فیلم مال چه زمانی است و متن ِ کامل آن سخنان را کجا میشود یافت و این سخنان چه پیوندی با کل سخنرانی ایشان دارد. به همین جهت، اینجا تنها به همین سخنان که در فیلم آمده (و ظاهراًبه اندازهی کافی گویا هستند) میپردازم.
۲ نخست متن کامل ِ سخنان «شفیعی کدکنی» را (که من با احساس چندش و بیحوصلگی پیاده کردهام) بخوانیم. من سخنان ایشان را به شش بند تقسیم کردهام تا بهتر بتوانم به آنها ارجاع بدهم: (۱)... ببینید اینهایی که روی زبانهای محلی ما فشار میآرن که من آقا به «لهجهی کدکنی»! بهتره که شعر بگم، اون میدونه که چکار میکنه. اون میدونه که تو «لهجهی کدکنی» شاهنامه وجود نداره، مثنوی وجود نداره، نظامی وجود نداره، سعدی نداره. (۲) این لهجه وقتی که خیلی بزرگ بشود «چهار تا»! داستان کوتاه و نمیدانم «دو سه تا»! شعر «بند تنبانی»! میراثش خواهد شد و میگه که من فاتحه ی اینو خوندم، من شکسپیر میخونم یا پوشکین میخونم، من که میتونم پوشکین بخونم... (۳) الان شما خیال میکنید روسها چکار میکنند در آسیای میانه؟ در سرزمین آسیای میانه الان روسها سیاستشون همینه: هر قومیّت کوچکی را پر و بال میدن میگویند خلق... قزاق. خلق... فلان فلان... شما «گور ِ بابای ادبیات فارسی» ! و سعدی و حافظ! شما بیایید «لهجه»ی ! خودتون رو، «موسیقی خودتون»! رو فلان... ما براتون کف میزنیم ما براتون یک دپارتمانی در مسکو تشکیل میدهیم. مطالعات قوم نمیدونم چی چی!! اون «بچهی قزاق»! اون مدتی که خوند میگه این زبان «فرهنگ قزاقی» که «چیزی نداره»! من داستایوفسکی و چخوف و پوشکین میخونم، لرمانتوف میخونم، فاتحه خوندم به زبان فرهنگ ملی خودم. روس میشود! (۴) زبان فارسی ( این نظر من نیست که بگن! یک «شوونیست فارس»م!) زبان فارسی در همهی کرهی زمین با رباعیات خیام، مثنوی جلالالدین، شاهنامه و سعدی و حافظ و نظامی و نمیدونم فلانی و اینا شناخته میشود در همه ی دنیا. این زبان، شکسپیر با اون نمیتونه کشتی بگیره، پوشکین با اون نمیتونه کشتی بگیره، اما با اون «لهجهی محلی» که تشویقت میکنند بعد از مدتی میگی که آره شکسپیر میخونم، لرمانتوف میخونم، آره پوشکین میخونم. این رو هیچ توجهی بهش نمیکنه. (۵) ما نمیخواهیم هیچ زبان محلی را خدای ناکرده... ! چون این «زبانهای محلی» «پشتوانهی فرهنگ ما»! هستند. ما اگر این «زبانهای محلی» را حفظ نکنیم بخش اعظمی از فرهنگ مشترکمون رو عملاً نمیفهمیم. (۶) ولی این زبان بین الاقوام، این زبانی که قرنها و قرنها و قرنها همهی این اقوام درش مساهمت دارن، هیچ قومی بر هیچ قوم دیگری تقدم نداره در ساختن امواج این دریای بزرگ. ما به این باید خیلی بیشتر...
۳ در بند (۱)، ایشان که (همانطور که بعدتر معلوم میشود) قرار است در مورد «زبانهای محلی» هشدار بدهد ناگهان از «لهجهی کدکنی» مثال میزند تا هم ذکری از زبانهای مورد نظر نکرده باشد (که «لهجه» نیستند و یک «زبان» کامل هستند: مثل زبان ِ ترکی یا کردی) و هم اگر کسی ایرادی بگیرد (با همان لحن ِ حق به جانب مظلومنما) بگوید بابا من که دارم «لهجهی خودم» را نفی و طرد میکنم! در حالی که اولاً خود ِ «کدکنی» یکی از لهجههای «زبان فارسی» است، و ثانیاً هیچ کسی ادعا نکرده که میخواهد «لهجه»اش را بیاموزد یا بیاموزاند. سخن از «زبان» است نه «لهجه». آيا استاد کبیری مثل «شفیعی» تفاوت «زبان» و «لهجه» را نمیداند؟ «شفیعی» اینجا از چند سو مغالطه میکند: هم مستقیماً و موقتاً با «زبانهای محلی» درگیر نمیشود، و هم از نتیجهای که در مورد «لهجه» گرفته بعدتر علیه «زبانهای محلی» استفاده خواهدکرد! و هم اعتراف نمیکند که زبانهای ترکی یا کردی یا... مثل فارسی یک زبان کامل هستند!
۴ در بند (۲)، ایشان وقیحانه و بیادبانه ادعا میکند که حداکثر توان ِ زبانهای محلی ( که تا اینجا هنوز تحت عنوان «لهجه» از آنها یاد کرده) چهار تا داستان کوتاه یا دو سه تا شعر «بند تنبانی» خواهد شد! همین تعبیر اهانت آمیز ِ «بند تنبانی» (به معنای سست و رکیک و بیارزش) نشان از بیاعتباری و رسوایی ِ ادعاهای ایشان دارد. ایشان جرات نمیکند بگوید منظورش زبانهایی چون ترکی یا کردی است. چرا؟ چون در عرض همین چند دههی اخیر، در دو کشور ترکیه و عراق، نویسندگان ترک و کردی چون «یاشار کمال»، «اورهان پاموک»، «شیرکو بیکس» و «بختیار علی» ظهور کردهاند که در بالاترین ردههای ادبیات جهان قرار گرفته و اشتهار و استقبال جهانی آنها حتا از بزرگترین نویسندگان فارسینویس (کسانی چون شاملو یا دولتآبادی) بالاتر است! آثار ادبی که در صد سال اخیر به زبانهای ترکی یا کردی خلق شده بارها و بارها از آثار فارسی معاصرشان معروفتر و جهانیتر هستند. اما «شفیعی» ِ ریاکار از آنها نمیگوید و ذلیلانه لهجهی خودش را «بند تنبانی» میخواند تا بگذاریم به سرعت ِ یک موش از این مخمصه به بند بعدی بگریزد!
۵ در بند (۳) سفسطهگویی ِ «شفیعی» به مرز جنون میرسد! او نخست ادعا میکند که روسها زبانهای ملتهای آسیای میانه را عمداً بزرگ میکنند تا گویشوران ِ آنها به بیارزشی زبان خود پی ببرند و بروند روس شوند! بعد ناگهان به توطئه علیه زبان فارسی و سعدی و حافظ گریز میزند و میگوید که روسها در مسکو برای زبانهای قزاقی و ... دپارتمان میزنند و امکانات میدهند! این مزخرفات را با آن لحنِ تهوعآور ِ حق به جانب ادعا میکند و کسی نیست بپرسد که استاد اصلاً ربط ِ این گوز و آن شقیقه کجاست؟ چرا جرات نمیکنی از آنچه میخواهی طرد و انکار کنی «نام» ببری؟ زبانهای محلی ایرانی چه ربطی به زبان قزاقی و روسی دارد؟ تازه: اصلاً یعنی چی که روسها زبان قزاقی را تشویق میکنند تا بیارزشیاش آشکار شود؟ مگر «قزاقستان» بخشی از روسیه است؟ و اگر چنان باشد، که میشود همین فاشیسم شما: که میگویید زبانهای محلی ایران بند تنبانی هستند و در مقابل زبان ِ فارسی باید زانو بزنند!! حالا بماند که ادعای «شفیعی» در مورد توطئهی روسها علیه زبانهای آسیای میانه مطلقاً مهمل است. سنّت ِ زبانشناسی شرقی آکادمیک روسی بیش از دو قرن سابقه دارد و بخصوص پس از انقلاب اکتبر، بلشویکهای روس وجب به وجب سرزمین عظیم «شوروی» را در جستجو و کشف زبانهای محلی زیر پا مینهادند و برایشان الفبا و مدرسه و استاد میساختند در حالی که این کارها به زیان زبان روسی تمام میشد. خدمتی که کمونیستهای روسی به اقوام و زبانهای فراموششدهی داخل کشور «شوروی» کردند در همهی تاریخ جهان بینظیر است، و این زبانها نه تنها از بین نرفتند بلکه بعدها و پس از فروپاشی «شوروی»، هر یک صاحب ِ فرهنگ و هنر و کشور و سرزمینی مستقل هم شدند!
۶ در بند (۴) ریاکارانه و اغواگرانه، از عظمت و استحکام و شکوه زبان فارسی میگوید. امّا من میگویم بر منکرش لعنت! زبان فارسی، زبان ِ ایران است، زبان مشترک و ملّی ماست. هیچکدام از اقوام و زبانهای محلی ایرانی زبان فارسی را رد یا طرد نکردهاند. ادیبانی که در زبان فارسی ظهور کردهاند در جهان بینظیرند. امّا اینها چه ربطی به این بحث دارد؟؟ مگر بزرگی زبان فارسی باید به قیمت نابودی زبانهای ترکی یا کردی یا... تمام شود؟ مگر آموزش زبان مادری قرار است آسیبی به امپراتوری زبان فارسی بزند؟ اصلاً شما استاد، دارید خطاب به چه کسی حرف میزنید؟ کدام مرجع را دارید نقد میکنید؟
۷ در بند (۵) میگوید که خدای ناکرده نمیخواهد بلایی بر سر «زبانهای محلی ایرانی» بیاید! مبارک است! این دفعه دیگر از «لهجه» خبری نیست. استاد کارش را کرده و دیگر نیازی به «لهجه خواندن ِ زبان» ندارد. خوب! شما استاد «شفیعی» چه کردهاید برای حفظ این زبانها؟ آیا حتا یک ریال برای آموزش ِ علمی و ثبت ادبیات ِ آنها هزینه کردهاید؟ آیا حتا در یک سطح آموزشی از دوازده سال تحصیل یک کودک ترک یا کرد، حتا یک واحد ِ اختیاری از زبان آنها را گنجاندهاید؟ آيا شما که صاحب تحقیق بزرگی دربارهی «فرمالیست»های روس هستید (همان روسها که در مسکو برای زبان قزاقی دپارتمان می زنند تا زبان فارسی را نابود کنند!!) حتا یک بار پرسیده یا تحقیق کردهاید که بزرگانی چون «فضولی» یا «واحد» یا «نالی» یا «خانای قبادی» یا «احمد ِ خانی» (شاعران ِ ترک و کرد ِ سدههای شانزدهم تا نوزدهم) کیستند و چه گفتهاند؟ یعنی غول ِ باشکوهی چون «نالی» (شاعر کرد متولد سال۱۷۹۵) حتا از شاعرک ِ کاسهلیس ِ الدنگی چون «قاآنی» هم بیاهمیتتر است؟
۸ در بند (۶) هم که دوباره به رجزخوانی دربارهی زبان فارسی پرداخته است. و من باز هم میگویم بر منکرش لعنت! فارسی بزرگ و باشکوه و افتخارآمیز است، و زبان ملی ِ ماست.
۹ «شفیعی کدکنی» در این سخنرانی (همانطور که به کنایه و تمسخر، خودش را نامیده) یک «شوونیست» و یک «فاشیست» است. او دروغ میگوید، جعل میکند، تحریف میکند، سفسطه میکند، مغالطه میکند، اتهام میزند، تهدید میکند و فریب میدهد.
** توضیح: تاکیدها و اشارههای مکررم به زبانهای ترکی و کردی صرفاً به دلیل احاطهام به این زبانها بوده است.
نویسنده: خالد رسولپور

Comments