top of page

جنوا اسپیترمن: حذف یک زبان، حذف یک ملت!

پروفسور جنوا اسپیترمن (geneva smitherman)، زبان‌شناس و متخصص سیاست‌های زبانی در دوران پسااستعمار است. او علاوه بر انجام تحقیقات بسیار، پروژه‌های زیادی برای حفظ زبان مادری در کشورهای مختلف آفریقایی انجام داده است. جنوا اسپیترمن در گفتگو با اصغر زارع کهنموئی، ضمن شرح اهمیت آموزش و تحصیل به زبان مادری، از سیاست‌های زبانی که منجر به یکسان‌سازی زبانی می‌شوند، انتقاد می‌کند و می‌گوید: «اگر شما آموزش و ترویج یک زبان را قدغن و غیرقانونی کنید، در نهایت، آن زبان را حذف می کنید و با از بین بردن آن زبان، فرهنگ آن گروه زبانی را نیز نابود می کنید و در نهایت، خود آن مردم را حذف از بین می برید. ممکن است که آنها بصورت فیزیکی از بین نروند اما آنها دیگر خودشان نیستند بلکه تبدیل به دیگرانی شده اند که به زبان و فرهنگ دیگری تعلق دارند. آنها دیگر موجودیت ندارند.» این استاد دانشگاه میشگان تأکید می‌کند: «وضع قوانینی که سیاست‌گزاری‌های زبانی را اجباری می‌کند، گامی اساسی در جلوگیری از نابود کردن زبان‌ها است.» وی سیاست زبانی آفریقای جنوبی را مثال خوبی در این زمینه می‌داند، کشوری که در آن یازده زبان رسمی وضع شده است.


چرا باید به زبان مادری اهمیت داد؟ اساساً، حقیقت تنوع زبانی چیست؟

تنوع زبانی امری طبیعی در زندگی انسان است. مسأله اصلی، به رسمیت شناختن، فهمیدن و البته ارج نهادن به این تنوع زبانی به عنوان یک نظم طبیعی در جهان است. در اینجا تأکید بر روی زبان مادری است چون این زبان، نخستین زبانی است که ما یک نوزاد وقتی از مادر خود شیر می خورد، می شنود که دقیقا به همین، دلیل عنوان زبان مادری به خود گرفته است. این زبان، زبانی است که ما در نخستین دوران زندگی خود فرامی گیریم. این زبان، هویت ما را شکل می‌دهد و حامل فرهنگ ما به آینده است.


بسیاری از زبان‌شناسان بر آموزش زبان مادری و تحصیل به آن زبان تأکید می‌کنند، چرا؟

این مسأله که کودکان به زبان مادری خود آموزش ببینند، مسأله بسیار مهمی است، به این دلیل که، این زبان، تنها زبانی است که کودکان به بهترین نحو آن را متوجه می شوند. پیشینه‌ تحقیقات در سراسر جهان این مسأله را اثبات می کند که موثرترین راه برای آموزش مفاهیم و مهارت‌‌ها به کودکان، استفاده از زبان مادری آن‌ها است. این آموخته‌ها، در تمام عمر با او خواهند بود.


ارتباطات انسانی، بیشتر بر زبان متکی است. در این میان، زبان مادری چه جایگاهی دارد؟

آموزش زبان مادری کاملاً طبیعی و ضروری است و در ارتباطات انسانی، بسیار مهم و مفید است. البته در کنار آن، انسان‌‌ها به زبان مشترکی هم نیاز دارند تا بتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. با اینکه تنوع زبانی کاملاً یک مسأله طبیعی است اما ما انسان‌‌ها، به زبان مشترکی نیاز داریم تا با کسانی که خراج از حیطه زبان مادری‌مان هستند، ارتباط برقرار کنیم. اما عواطف و احساسات و اندیشه‌‌ها و ارزش‌‌ها و مفاهیم اینچنینی، می‌توانند به بهترین‌شکل، توسط زبان مادری هر فرد منتقل شوند و در برخی موارد، زبان مادری تنها ابزار موجود برای انتقال مفاهیم ذکر شده است.


انسان موجود اندیشه ورزی است. در این اندیشگی، زبان مادری چقدر مهم است؟

زبان به ما این امکان را می‌دهد که بتوانیم اندیشه‌ها و مفاهبم پبچبده را منتقل کنیم. ما بوسیله زبان می توانیم درباره غیرممکن‌‌ها حرف بزنیم که ممکن است هرگز اتفاق نیفتاده باشند و هرگز هم اتفاق نیافتند. زبان، پیشرفت‌های بشر را ممکن ساخته است. بشریت با اتکا به زبان توانسته، گام بزرگی برای پیشرفت‌ بردارد و او را برای همیشه ار سایر گونه‌های حیوانی متمایز کرده و او را به عنوان اشرف مخلوقات مطرح کرده است. صدها سال قبل، فیلسوف بزرگ درباره اساس انسانیت بحث کرده و گفته؛ «من فکر می‌کنم، پس هستم» امروزه در قرن بیستم ما این را فهمیده‌ایم که این زبان است که اساس انسانیت است و ما را « انسان » می‌سازد. بنابراین من این جمله دکارت عوض می‌کنم و می‌گویم: «من حرف می‌زنم، پس هستم».


در دنیای کنونی، انسان‌‌های بسیاری از آموزش به زبان مادری خود محروم هستند، چنین افرادی، با چه مصائبی در زندگی شخصی خود بخصوص در حوزه عاطفی و عشق ورزی مواجه می شوند؟

زبان مادری، نخستین آموزه‌ای است که یک کودک می‌شوند. حتی برخی زبان‌شناسان بر این اعتقاد هستند که صداهای گنگی که یک کودک از خود بروز می‌أهد جزو زبان مادری او هستند.از نظر تئوریک، هر زبانی که کودک از زمان تولد یاد فرامی گیرد، زبان مادری او محسوب می‌شود. بنابریان، باید به این سوال پاسخ داد که نژاد، قومیت، محل تولد و ...، در پروسه آموزش زبان کجا قرار دارند؟ چه اتفاقی می افتد اگر فرض کنیم یک نوزاد آفریقایی تبار، از مادر خود جدا شود و در دامن یک مادر آمریکایی بزرگ شود و زبان یک آمریکایی سفید را یاد بگیرد؟ از نظر تئوریک، زبان مادری آن کودک، آمریکایی است نه آفریقایی. اما از سوی دیگر، رنگ پوست و مو و مشخصات اظهری او، نشان می‌أهد که او یک آمریکایی سفید نیست بلکه یک ساه‌پوست است. بنابراین هرچند وقتی صحبت می کند، به زبان یک آمریکایی سفیدپوست درمی‌آید اما خودش سفید نیست و این یک تناقض است و می تواند عواقب عاطفی داشته باشد و مثلا عشق‌ورزی کودک را تحت تاثیر قرار دهد. این موضوع البته درباره فرد سفیدپوستی که در پروسه‌ای، زبان مادری‌اش سفید شده هم صادق است. در این تناقض، در وهله اول، ممکن است ناراحتی‌ها و فشارهای زیادی برای این کودک به وجود آید حتی ممکن است او سوژه جک باشد و توسط گروه‌‌های اجتماعی طرد شود. بنابراین این تناقض یک مصیبت است اگر فرد واقعا بخواهد خود را با شریط موجود وفق دهد و به گروه مسلط تعلق داشته باشد تا مثلا امکان یک رابطه رمانتیک برای او در آن گروه فراهم شود، باید این فرد سیاه‌پوست به تدریج، هویت خود را نیز با فضای سفید تطبیق دهد. این شرایط، شرایط بسیار شرایط دشواری است اما غیرممکن نیست. ما مثال‌‌های زیادی را سراغ داریم که افراد از فرهنگ‌‌های زبانی مختلف، عشق خود را فراتر از زبان و مذهب و نژاد و ... پیدا کرده اند.


در برخی کشورها، سیاست یکسان‌سازی زبانی پیش گرفته می شود. این رفتارها چقدر ضدحقوق بشری است و چگونه زبان‌های مادری ملت‌ها را نابود می‌کند؟

در شرایط سلطه یا استعمار، زبان گروه مسلط، در جایگاه بالاتری قرار می‌گیرد و در کلیه حوزه‌های سیاسی، اجتماعی، اداری و سازمانی حاکم می‌شود.این زبان، زبان کتاب‌ها، مدارس، دانشگاه‌ها می‌شود و همه اسناد، روزنامه‌‌ها، موسیقی، فیلم‌ها و غیره به این زبان نوشته می‌شوند. در این شرایط، زبان مسلط، زبان رسمی دولت می‌شود و خیلی مقدس شمرده می شود و به آن به عنوان زبانی که داری ارزش‌های والای انسانی است، نگریسته می‌شود. چنین نگرشی، تایید کننده نابرابری‌های اجتماعی و ساختاری در جامعه است. این همان چیزی است که زبان‌شناس برجسته‌ای بنام رابرت فیلیپسن از آن به عنوان امپریالیسم زبانی یاد می‌کند.


نژادپرست‌ها و ناسیونالیست‌های افراطی در طول تاریخ تلاش زیادی برای از بین بردن زبان مادری اقوام دیگر داشته‌اند، به نظر شما چگونه باید از این سیاست‌ها جلوگیری کرد؟

سیاست‌گذاری‌های دولتی و آموزشی، زبان گروه سلطه را مسلط می‌کند و دیگر زبان‌های مورد استفاده در جامعه را غیرقانونی می‌کند. باید به این نکته توجه کرد که اگر شما آموزش و ترویج یک زبان را قدغن و غیرقانونی کنید، در نهایت، آن زبان را حذف می کنید و با از بین بردن آن زبان، فرهنگ آن گروه زبانی را نیز نابود می کنید و در نهایت، خود آن مردم را حذف از بین می برید. ممکن است که آنها بصورت فیزیکی از بین نروند اما آنها دیگر خودشان نیستند بلکه تبدیل به دیگرانی شده اند که به زبان و فرهنگ دیگری تعلق دارند. آنها دیگر موجودیت ندارند.

قوانین و سیاست‌گزاری‌هایی که چندزبانی را اجباری می‌کنند، می‌توانند در جلوگیری از نابود کردن گروه‌های زبانی، نقش عمده‌ای ایفا کنند. وضع چنین قانو‌هایی گامی اساسی در جلوگیری از نابود کردن زبان‌ها است. سیاست زبانی آفریقای جنوبی مثال خوبی در این زمینه است. سیاستمداران آفریقای جنوبی یازده زبان رسمی برای کشور وضع کرده اند که شامل انگلیسی، آفریکن و زبان‌های بومی آفریقای جنوبی هستند که دو زبان اولی(انگلیسی و آفریکن) تنها زبان‌های رسمی دوران آپارتاید بودند.


بطور مشخص، چه کسانی حقوق زبان مادری را تضییع می کنند؟ از منظر حقوقی، جلوگیری از آموزش زبان مادری توسط اقوام مسلط در کشورهای مختلف، چقدر مجرمانه است؟ آیا امکان پیگرد حقوقی وجود دارد؟

مخالفت با آموزش زبان مادری به عنوان یک ابزار می‌تواند باعث شود هزاران کودک که زبان مادری آنها غیر از زبان رسمی کشور است، از آموختن به زبان خود محروم شوند. این مسأله باعث می شود این کودکان بی سواد و فاقد مهارت‌‌های لازم بار بیایند و نتوانند با خود را با بایسته‌‌های جهانی قرن بیست و یک وفق دهند. این افراد همیشه در نزدگی در معرض فقر و نابرابری‌‌های اجتماعی قرار می گیرند. بله، این یک جنایت است. یک جامعه پیشرفته دموکراتیک، قوانینی وضع می‌کند که از چنین سلاخی علیه کودکان جلوگیری شود.


برخی‌‌ها، آموزش زبان مادری را با مخاطرات امنیت ملی و مرزی، پیوند می دهند، آیا واقعا آموزش به زبان مادری، توسط گروه‌های قومی در درون یک کشور، امنیت کشورها را به خطر می اندازد؟

این عقیده که حرف زدن و آموزش گروه‌‌های قومی به زبان خود می تواند، امنیت ملی را به خطر بیاندازند، مسخره است. تنوع زبانی یک سرمایه است نه یک بدهی و یک فرصت است نه تهدید. تنوع زبانی مسأله‌ای است که در واقعیت وجود دارد. یک بخش کاملاً طبیعی در زندگی انسان است. هدف و تلاش ما باید این باشد که کلیه گروه‌‌های قومی که در یک کشور زندگی می کنند بتوانند با زبان خود صحبت کنند و به آن بنویسند.




bottom of page