top of page

دانش آموزان دوزبانه و یادگیری زبان سوم!

یکی از اساسی ترین فرضیات در مورد مفید بودن آموزش دوزبانه این است که مهارتها و دانش تحصیل شده در زبان اول به زبان دوم منتقل می شود (گلدمن، ریس و وارنهاگن، 1984؛ مالاکوف، 1988). لذا، برای مثال کودکی که به زبان اسپانیولی مطلبی در باره سرعت می آموزد، بایستی به شرط وجود واژگان مربوطه، قادر به انتقال این دانش به زبان انگلیسی باشد بدون آنکه مجبور باشد مطالب را دوباره یاد بگیرد. چنین به نظر می رسد که، دانش محتوایی قبلی به زبان اول، یادگیری واژگان مربوطه را در زبان دوم بطور قابل ملاحظه ای تسهیل می نماید.


تحقیق در زمینه علم شناختی، نظریه انتقال مهارتها را تایید می کند که در این تحقیق تلاش هایی جهت یافتن طرحواره های واقعی برای حکایت های پیچیده در دو زبان انجام می شود. برای مثال، گلدمن، ریس و وارنهاگن (1984) نشان دادند که کودکان دو زبانه به هنگام گوش دادن به داستانهای ایساپ (نویسنده یونانی)، راهبردهای مشابهی برای درک مطلب بکار می گیرند، که این نیز بطور غیرمستقیم دلیلی بر این مدعاست که صرفنظر از زبانی خاص فرایندهای ادراکی سطح بالایی وجود دارند. مالاکوف (1988) نیز در استدلال مقایسه ایعملکرد کودکان دوزبانه فرانسوی-انگلیسی در سوئیس، به نتیجه مشابهی دست یافت. به علاوه، تحقیقی در باره حافظه بزرگسالان دو زبانه در بخاطر سپردن لغات نشان داد که تحت شرایطی خاص می توان لیست مشخصی از لغات یک زبان را حفظ نمود، اما در کل، محتوای مطلب بهتر از واژگان بخاطر سپرده می شود (هامرس و بلانک، 1989). در اصل فرد در یادگیری مفاهیم و مهارتها طرحواره ای را شکل می دهد که مستقل از زبان ارائه این مفاهیم و مهارتها می باشد، حتی اگرچه عمل یادگیری می تواند شامل بکارگیری فعالانه زبان برای نظام مند کردن تفکر باشد.


در صورت پذیرفتن انتقال مهارت بین زبانها، می توان چنین تلقی کرد که این انتقال بر اساس مولفه ای مهارت به مهارت و روش خاصی اتفاق می افتد یا اینکه همه ساختارهای مهارت در یک حوزه به یک مرتبه منتقل می شود.

نتایج تحلیل داده ها نشان می دهد که دوزبانگی دانش آموزان تاثیر مثبتی در فراگیری واژگان زبان سوم دارد. بنابراین، فرضیه خنثی که حاکی از این بود که دوزبانگی تاثیری در عملکرد شرکت کنندگان در یادگیری واژگان ندارد، رد می شود. این تحقیق، یافته تحقیقات دیگر را مبنی بر تاثیر مثبت دوزبانگی در یادگیری کارآمدتر زبان بیگانه (لری و لاپورتا،1971؛ کومینس،1979؛ ایسنستین،1980؛ رینگبوم،1985؛ توماس،1988؛ والنسیا و سنوز،1992؛ زوبل،1993؛ کلین،1995؛ سانز،2000؛ هافمن،2001)، تایید می کند. با این وجود، دانش آموزان ارمنی که هر دو زبان اول و دوم (ارمنی و فارسی) را هم بصورت آکادمیک و هم بصورت شفاهی فرا گرفته اند بسیار موفق تر از دانش آموزان ترک که زبان اولشان (ترکی) را فقط بصورت شفاهی در شرایط طبیعی یاد گرفته اند، عمل نموده اند. این یافته مطابق با یافته توماس (1988) است که ادعا می کند دوزبانه هایی که مهارتهای خواندن و نوشتن را در هر دو زبان اول و دوم دارند در انواع مختلف آزمونهایی که نیاز به دستکاری زبان دارد، عملکرد بهتری دارند. این تحقیق پیامدهای عملی و نظری چندی در زمینه آموزش زبان دارد، و پایه های بهبود کیفیت فعالیتهای آموزش واژگان زبان اول، دوم، و سوم را فراهم می کند.


نتایج نشان می دهد که دوزبانگی تاثیر مثبت زیادتری در موفقیت یادگیری واژگان زبان سوم خواهد داشت؛ در صورتیکه هر دو زبان (اول و دوم) به طور رسمی تدریس شوند، هم چنانکه در مورد دوزبانه های ارمنی- فارس اجرا می شود. بنابراین، پیشنهاد می شود که ترکی نیز در سالهای اول در برنامه آموزش رسمی گنجانده شود. به والدین نیز توصیه می شود که دوزبانگی را در محیط خانواده حفظ نموده و کودکان را به استفاده از هر دو زبان تشویق و ترغیب نمایند.



bottom of page