top of page

سرکوب زبانی و رشد نژادپرستی

وقتی در یک جغرافیای کثیرالملل، زبانی واحد به طور قانونی رسمیت می‌یابد، به این زبان از طرف کانون قدرت ارزشی سمبولیک داده می‌شود که آن را در رأس تمام زبان‌ها و فرهنگ‌های دیگر می‌نشاند. زبان و فرهنگ سایر ملیّت‌ها بدون در نظر گرفتن آمار جمعیتی‌شان به مقام و درجه‌ی پایین‌تر رانده می‌شود و دیگر مناسبات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نیز از همین ارزش‌گذاری پیروی می‌کنند. این ارزش‌گذاری اساس فلسفه‌ و کارکرد زبان را به زیر سوآل می‌برد. و بدینگونه، آگاهانه یا ناآگاهانه برتری نژادی یک جمعیّت زبانی در جامعه نهادینه می‌شود. رده‌بندی‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی با اولویت دادن به زبان صورت می‌گیرد. در کشوری مانند ایران با این‌همه تنوع زبانی و گویشی تنها یک فرهنگستان، فرهنگستان زبان حاکم اجازه‌ی فعالیت می‌یابد. هیچ‌انگاری و به رسمیت نشناختن زبان‌های به‌اصطلاح غیررسمی، جایگاه نابرابر آن‌ها را در تمام عرصه‌ها به وضوح آشکار می‌سازد.

مسئله‌ی مهمی که نمی‌توان نادیده گرفت این است که کانون قدرت برای ارزش‌گذاری سایر زبان‌ها از نخبگان و فرهیختگان جمعیّت‌های زبانیِ غیررسمی بهره می‌برد. بدین‌گونه که فرهیختگان این جمعیّت زبانی ارزش والاتری به زبان رسمی و مسلط می‌دهند و تلاش دارند خیل عظیم سایر جمعیّت‌های زبانی را وادار کنند تا پربها بودن زبان رسمی و کم‌بها بودن زبان‌های غیررسمی را بپذیرند. با پیش‌برد چنین سیاستی تولیدات فرهنگی به انحصار زبان رسمی در‌می‌آید. در نتیجه، فرهنگ و ادبیات زبان‌های غیررسمی سیر قهقرایی می‌پیمایند و فرصت رشد برابر با زبان و فرهنگ رسمی را از دست می‌دهند و بستر مناسبی فراهم می‌آید برای ظهور تفکرات نژادپرستانه از سوی جمعیّت‌های زبانی رسمی و غیررسمی. انحصار یک زبان و رسمیت بخشیدن به آن سبب می‌شود که ادبیات سیاسی یک کشور چند زبانه از زبان به عنوان عنصری ایدئولوژیک بهره جسته و مسئله‌ی زبان را به مسئله‌ی سیاست گره بزند.


در کشور موزائیک‌واری چون ایران همزیستی زبان‌ها و فرهنگ‌های متعدد و متنوع با سابقه‌ی طولانی‌ای به‌درازای تاریخ در جوار یکدیگر، ایده‌ی جامعه‌ی زبانی یکدست و یک‌شکل به خیال می‌ماند. نمی‌توان به چنین جامعه‌ای در عالم واقع جامه‌ی عمل پوشاند.


نویسنده: رقیه کبیری


bottom of page