top of page

عرب‌ستیزی در ایران

لیلی فرات, کنشگر مدنی عرب ضمن پرداختن به عرب ستیزی و نژادپرستی در ایران، می گوید: من یک زن عرب ایرانی هستم و به فرهنگ اصیل عربی‌ام می‌بالم و همه جا سرم را با افتخار بالا می‌گیرم و می‌گویم عرب هستم

واقعیت تلخ آن است که شهروند عرب ایرانی اغلب باید جایی از هویت، زبان و فرهنگ عربی خودش فاصله بگیرد تا بتواند کاری متناسب با تحصیلاتش بیابد
واقعیت تلخ آن است که شهروند عرب ایرانی اغلب باید جایی از هویت، زبان و فرهنگ عربی خودش فاصله بگیرد تا بتواند کاری متناسب با تحصیلاتش بیابد

"ما در ایران سیاه پوست نداریم، اما اگر بود نژادپرستی به خاطر رنگ پوست را می‌دیدید." همین جمله واجد سویه‌های نژادپرستانه است چون عملا گروهی هر چند کوچک از ایرانیان را در جنوب این کشور کاملا نادیده می‌گیرد و هویت و تمایز آن‌ها را انکار می‌کند. از آن‌هایی که ظاهرا از سر خیرخواهی می‌گویند نبود سیاه‌پوست‌ در ایران باعث شده است تمایلات نژادپرستانه ایرانیان دیده نشود باید پرسید تا حالا به جنوب ایران سفر کرده‌اید؟


در جنوب ایران، اقلیتی بومی زندگی می‌کنند که تیرگی رنگ پوست، آن‌ها را به لحاظ ظاهری از دیگر ایرانیان که رنگ پوستشان غالبا روشن‌تر یا سبزه است متمایز می‌کند. این اقلیت تجربه تلخی از ادبیات سخیف و زبان نژادپرستانه برخی از هموطنانشان دارند و از شنیدن خطاب‌های نژادپرستانه‌ای چون کاکاسیاه، سیاسمبو و … آزار دیده‌اند.


اما فارغ از این تجربه تلخ که ما ایرانیان با پوست روشن‌تر، درک بلاواسطه‌ای از آن نداریم، انواع دیگری از رفتارهای دیگرستیزانه که گاه مولفه‌هایی آشکارا نژادپرستانه دارد در ایران بیداد می‌کند. در چارچوب پارادایم نژادپرستی فرهنگی، مهم نیست رنگ پوست سیاه باشد یا سفید، لُر باشی یا عرب، بلوچ باشی یا کُرد، چرا که در مقام تحقیر، حذف و انکار، خصیصه‌های رفتاری و فرهنگی تو یا آن‌چه نسبت داده می‌شود می‌تواند موجب تبعیض‌نژادی شود.


در این چارچوب، رفتار نژادپرستانه و دیگرستیزانه مختص قوم فرادست نیست و گروه‌های اقلیت هم ممکن است علیه یکدیگر تبعیض اعمال کنند. به این ترتیب، گاهی این اقلیت‌ها هستند که همدیگر را با زبان، ادبیات و رفتار دیگرستیزانه هدف حمله و آزار قرار می‌دهند. این آزار حتی گاهی به افراد درون یک اقلیت هم محدود می‌شود که هرچند دشوار بتوان آن را از مصادیق دیگرستیزی برشمرد اما آزاری که تحمیل می‌کند کمتر از آن نیست.


اما آنچه این‌جا مسئله من است همان نژادپرستی عریان عرب‌ستیز است که شهروندان عرب ایرانی را هدف گرفته است و آن‌ها را در کشور خودشان به غیرخودی و شهروند درجه دوم فروکاسته است.


من یک زن عرب ایرانی هستم، پدرم عرب و مادرم از لُرهای بختیاری است. اسم من عربی نیست، هنگام صحبت کردن به فارسی هم لهجه خاصی ندارم که خبر از عرب بودن من بدهد و لباس‌های مرسوم عربی را هم نمی‌پوشم. اما آنچه اغلب از این ترکیب فاقد نشانه حاصل می‌شود، آزاری است عمیق که هویت و کرامت من را هدف می‌گیرد.


بسیار پیش آمده است که پس از گفتگویی کوتاه یا بلند و انجام کاری یا در تعاملات عادی روزمره در محل کار و زندگی، پس از این‌که برحسب اتفاق یا پیش‌آمد گفته‌ام عرب هستم، طرف مقابل با تعجب نگاهی به من کرده است و گفته است اصلا به تو نمی‌آید. عرب بودن چه وجه ظاهری و رفتاری دارد که به من نمی‌آید؟ بیان و رفتار از این توهین‌آمیزتر؟


اما عرب‌ستیزی به همین‌جا ختم نمی‌شود. طرف مقابل، حتی آن‌کسی که می‌گوید دوستم دارد، وقتی آزردگی و واکنش من را از رفتار و بیانش می‌بیند، به جای عذرخواهی و توجه به زشتی رفتارش، می‌گوید شما از عرب‌های بافرهنگ هستید و برای همین من اصلا فکر نمی‌کردم شما عرب باشید و حاضر به پذیرش این موضوع نیست این کسی که این‌قدر مقبول اوست و دوستش می‌دارد، متعلق به قومی است که او آن‌ها را متمدن نمی‌داند.


به این ترتیب، "بی‌فرهنگی عرب‌ها"، با هر تعبیر و تعریفی که "هموطن متمدن" من از فرهنگ دارد، مفروض گرفته می‌شود و این "لطف و بخت" شامل حال من می‌شود که از آن گسسته‌ام و با شبیه شدن به تصویری که مخاطبم از فرهنگ دارد، بافرهنگ شده‌ام. نژادپرستی از این صریح تر و عریان‌تر؟


من که متولد و ساکن خوزستان هستم، تحصیلات دانشگاهی دارم و اکنون هم کار و کاسبی مستقلی را اداره می‌کنم و در اجتماع هم آن‌قدر حضور فعال دارم که بگویم تا جایی که من دیده‌ام، شنیده‌ام و به یاد دارم، این‌جا هر مشکلی پیش می‌آید، نخستین واکنش این است: "عربن دیگه". می‌دانید این ادبیات نژادپرستانه چگونه هویت، کرامت و عزت ما را هدف گرفته است؟


در گیلان، پدری قاتل، دختر ۱۳ ساله‌اش رومینا را به شکلی بسیار دردناک به قتل می‌رساند، در خوزستان نخستین واکنشی که از هموطنان غیرعرب می‌شنویم این است: "عربا که این‌جور چیزا، کار هر روزشونه". در خوزستان، کرونا بی‌داد می‌کند و اولین واکنش این است: "عربا که نمی‌شینن تو خونه".


طبیعتا این نگاه عرب‌ستیز از درک این نکته ساده عاجز است و شاید هم عاجز نیست و عامدانه چشم بر آن می‌بندد که عرب‌ها در روزهای کرونایی هم، در خوزستان بیشتر از بقیه خوزستانی‌ها در خیابان‌ و بازار دیده می‌شوند، چون عرب‌ها، فقیرترین گروه اجتماعی خوزستان هستند و بدون بیمه، درآمد و حقوق بیکاری و مرخصی با حقوق، برای سیر کردن شکم، ناچار هستند حتی در اوج کرونا برای لقمه‌ای نان کار کنند.


کسی به هنگام خطر و همه‌گیری بیماری می‌تواند کار نکند که در خانه چیزی برای خوردن و پولی برای خرج کردن داشته باشد. طبعا حضور عرب‌های خوزستان در جشن شب عید فطر که برایشان نه جشنی مذهبی که جشنی ملی هم است (مثل نوروز برای ایرانیان غیرعرب) بحثی جداست و می‌توان به درستی در این روزها، به حضور هموطنان عرب در آن جشن معترض بود، همچنان که می‌شود و باید به بی‌توجهی عمومی مردم به کرونا در کل کشور و برگزاری عروسی و عزا و مراسم مذهبی در این روزها معترض بود.


اما چرا در میان عرب‌های خوزستان، نرخ بیکاری و ترک‌تحصیل بسیار بالاست؟ چرا زن‌ستیزی هنوز یکی از مشکلات جدی عرب‌ها در خوزستان است؟ پاسخ این پرسش‌ها بدون نیاز به گزاره‌های نژادپرستانه، با درک نحوه کارکرد دایره بسته فقر و محرومیت که عرب‌های خوزستان گرفتار آن هستند دشوار نیست.


علاوه بر مشکل تک‌زبانه بودن نظام آموزشی رسمی که موجب عقب ماندن و افت تحصیلی دانش‌آموزان عرب می‌شود که زبان فارس را ابتدا به ساکن اصلا بلد نیستند، نرخ پایین اشتغال و درآمد اندک خانواده‌های عرب و بدل شدن کودکان به کمک خرج خانواده در غیاب یک نظام موثر تامین و خدمات اجتماعی، از جمله دیگر عوامل بازماندن این کودکان از تحصیل است. این دور باطل و بسته‌ فقر و توسعه‌نیافتگی است.


کودکی که در خیابان بزرگ می‌شود و سواد بسیار اندکی دارد چگونه می‌تواند دغدغه‌هایی داشته باشد که برای از ما بهتران مسئله است. کودک عربی که شانس می‌آورد و دوران سخت دانش‌آموزی را در یک مدرسه چندقومیتی که عرب‌ستیزی بخشی از فرهنگ غالب آن است پشت سر می‌گذارد و درسش را به پایان می‌رساند، چقدر شانس کار پیدا کردن و شکستن دور باطل فقر را دارد؟


واقعیت تلخ آن است که شهروند عرب ایرانی اغلب باید جایی از هویت، زبان و فرهنگ عربی خودش فاصله بگیرد تا بتواند کاری متناسب با تحصیلاتش بیابد و اگر بخواهد عرب بماند این شانس را عمدتا از دست می‌دهد.


اغلب عرب‌ها در ایران، دست‌کم آن‌هایی که در مقاطعی از زندگی خود ناچار شده‌اند با ساختارهای رسمی در ارتباط باشند، در مقطعی ناچار شده‌اند از هویت عربی خود فاصله بگیرند یا آن را پنهان کنند تا خودشان را در مقابل آسیب‌های نژادپرستی عرب‌ستیز حفظ کنند. این پنهان‌کاری حتی شامل حال کودکان هم شده است، وقتی کودک عرب نمی‌خواهد کسی در مدرسه بداند او عرب است و اسم عربی پدر یا مادرش را هم وقتی ناچار باشد بگوید، در گوش معلم زمزمه می‌کند تا مورد تمسخر قرار نگیرد.


من، شهروند عرب ایرانی، یکی از همان کودکانی که هویت عربی‌ام را از ترس تحقیر و تمسخر پنهان می‌کردم، اکنون سال‌هاست به این نتیجه رسیده‌ام هویت عربی‌ام را دوست بدارم و نگذارم نژادپرستی من را وادار به سانسور و سرکوب هویتم کند. من می‌دانم که جامعه و مردم من، گرفتاری‌های فرهنگی زیادی دارند که معلول فقر، نادیده گرفتن، سرکوب و انکار است.


برای من، گام نخست برای برون‌رفت از این وضعیت، طرح این پرسش بنیادی است که چرا این مردم که روی دریای نفت خوابیده‌اند باید این‌قدر فقیر باشند و تلاشی برای شکستن دور باطل فقر آنان انجام نشود؟ چرا همین عرب‌ها وقتی از خوزستان خارج می‌شوند، عموما زندگی موفقی می‌کنند اما تا زمانی که در خوزستان هستند، بندهای نامرئی دست‌ و پای آنان را بسته است؟


کسی که فکر می‌کند غیرخودی است و به خاطر هویتش تحقیر می‌بیند و انکار می‌شود و علی‌رغم اقلیم ثروتمندش، در فقر غوطه می‌خورد طبعا به فکر رهایی می‌افتد. کسانی تسلیم قضا و قدر می‌شوند، کسانی دیگر جان و زندگی‌شان را برمی‌دارند و می‌روند و کسانی هم به فکر راه‌حل‌های سیاسی می‌افتند و از جمله فکر می‌کنند جدایی خوزستان از ایران راه‌حل مشکل ‌آن‌هاست و طبعا زنجیره‌ای از زندان و سرکوب و خشونت پشت سر آن می‌آید. راه‌حلی که به نظر من راه‌حل نیست چون نمی‌توان در سرزمینی با تنوع قومی، خاک را مبنای سیاست‌ورزی قرار داد و باید فکری دیگر کرد.


من یک زن عرب ایرانی هستم و به فرهنگ اصیل عربی‌ام می‌بالم و همه جا سرم را با افتخار بالا می‌گیرم و می‌گویم عرب هستم و شیفته موسیقی و شعر عربی هستم. منِ عرب مهمان‌نوازم، بهترین جای منزلم در اختیار توست که مهمان منی، بهترین غذا از آن توست، احترام به دیگران و احترام به بزرگترهایی که چیزی به زندگی من افزوده‌اند، جزئی از وجود من است.


من زنِ عرب ایرانی، چیز زیادی نمی‌خواهم، فقط می‌خواهم به عنوان یک ایرانی کاملا پذیرفته شوم و بتوانم مانند همه ایرانی‌های دیگر کار کنم، قابلیت‌هایم را عرضه کنم، درس بخوانم و احترام به فرهنگ و زبانم را از جانب همه ببینم.

من فقط می‌خواهم به عنوان یک ایرانی پذیرفته شوم، یک عرب ایرانی، یک ایرانی عرب. یک عرب، نه عرب‌زبان.



0 comments
bottom of page