top of page

عوامل موثر بر موفقیت دانش آموزان اقلیت!

مطالعات چندين ساله «ويرجينيا كالير» و «واين توماس» در زمينه زبان آموزي نشان مي دهد كه چهار عامل مهم در آموزش دوزبانه وجود دارد كه در موفقيت يا افت تحصيلي دانش آموزان زبان اقليت در ايالات متحده مؤثر است؛ اين عوامل عبارتند از: مؤلفه هاي اجتماعي- فرهنگي، زباني، علمي و شناختي. مؤلفه هاي ياد شده مدلي را براي آموزش زبان دوم به عنوان زبان آموزشي تشكيل مي دهند كه از آن به نام مدل كالير [14]ياد مي شود. (باقری، 1385)


مؤلفه اجتماعي- فرهنگي به عنوان عامل مهمي در فراگيري زبان دوم به عنوان زبان آموزشي اهميت به سزايي دارد. دانش آموزاني كه در ايالات متحده در نظام آموزش دو زبانه انتقالي يا آموزش زبان دوگانه شركت مي كنند، ممكن است دستخوش تبعيض ها و تعصبات قومي قرار گيرند و عملاً وضعيت نازل گروه اقليت زباني خود و همتايانشان را تجربه كنند. اين تأثيرات محيطي ممكن است در بهداشت رواني مانند خودباوري، اضطراب، ارتباط با همكلاسان و موفقيت درسي آنها اثر بگذارد؛ به همين دليل ويرجينيا كالير بر اهميت يك محيط مناسب فرهنگي- اجتماعي براي اين گونه دانش آموزان تأكيد مي ورزد.


عامل دوم، عامل زبان اول است. موفقيت درسي در زبان دوم مستلزم اين است كه دانش آموز در زبان اول از نظرشناختي تا حد زيادي رشد كرده باشد؛ يعني نبايد در رشد زبان اول وقفه اي وجود داشته باشد؛ زيرا رشد زبان يك فرايند در طول زندگي است و نمي تواند در يك دوره دو ساله يا حتي پنج ساله اتفاق بيفتد. هر كودكي در طول تحصيل واژگان بيشتري را فرا مي گيرد؛ درك معنايي او افزايش مي يابد؛ نحو او پيچيده مي شود؛ الگوهاي گفتمان رسمي تر مي شود و جنبه هاي پيچيده اي از كاربردشناسي و تمايزات واجشناختي ظريفي در فراگيري زبان اول به وجود مي آيد. مهارت هاي او در خواندن و نوشتن روز به روز بيشتر مي شود. آموزش زبان دوم مانند زبان اول يك پديده پيچيده و در حال تكامل است؛ بنابراين اگر يك كودك ناچار باشد از طريق زبان دوم به تحصيل بپردازد، نيازمند سطح بسيار بالايي از تسلط زباني است كه فقط از طريق تحصيلات عاليه قابل حصول است. چه مدت طول مي كشد تا بتوان به يك زبان دوم به عنوان زبان آموزشي تسلط پيدا كرد؟ مطالعات گسترده كالير حاكي از آن است كه در مدارس ايالات متحده كه تمام آموزش ها از طريق زبان دوم (آموزش شناور) ارائه مي شود و دانش آموزان به زبان دوم ( انگيسي ) تكلم مي كنند، بين 7 تا 10 سال طول مي كشد تا به تسلط زباني همتايان بومي انگليسي زبان خود برسند. برخي هم اساساً به سطح تسلط زباني بومي نمي رسند. (باقری، 1385)


بخش سوم مدل كالير رشد علمي است. برنامه درسي هر كلاسي، مستلزم واژگان گسترده و صورت پيچيده اي از گفتمان است و كار علمي از طريق تدريس محتواي علمي معنادار اتفاق مي افتد. از آنجا كه ضعف در زبان دوم منجر به تعويق افتادن رشد علمي و شكست تحصيلي مي شود، دانش آموزان نبايد زمان را از دست بدهند؛ به خصوص وقتي كه برنامه درسي هم تكميل است و هم بسيار پيچيده. بدين ترتيب كالير به اهميت رشد بي وقفه علمي دانش آموزان زبان دوم در دوره هاي ابتدايي و متوسطه تأكيد مي نهد. تأثير فهم زبان اول در رشد علمي زبان دوم اين است كه رشد مستمر علمي از طريق آموزش به زبان اول بهتر صورت مي گيرد. وقتي دانش آموزان مجبور باشند از يك زبان دوم رشد نايافته در مدرسه استفاده كنند (مانند آموزش شنا ور)، اين زبان كمترين تأثير را در رشد علمي مي گذارد؛ يعني رشد علمي اتفاق نمي افتد و يا نسبتاً كند انجام مي شود.


عامل چهارم در مدل كالير رشد شناختي است. او استدلال مي كند آموزش زبان دوم بايد ساده و نظام مند و به دور از توالي مصنوعي باشد؛ زيرا احتمال اين خطر هست كه نقش زبان به نقش هاي شناختي ساده محدود گردد. ولي رشد شناختي وقتي اتفاق مي افتد كه رشد زبان اول به عنوان يك عامل مهم هم در رشد شناختي و هم در تسلط زبان دوم مؤثر باشد.


كالير نشان مي دهد كه تمام چهار مؤلفه اجتماعي- فرهنگي، علمي و شناختي و زباني لازم و ملزوم يكديگرند و اگر يكي در اثر بي توجهي به ديگري رشد يابد رشد كلي دانش آموز و كنش او آسيب خواهد ديد. او نتيجه مي گيرد كه آموزش دوزبانه دوسويه در سطح ابتدايي مدارس، برنامه بهينه اي براي موفقيت علمي دراز مدت دانش آموزان زبان اقليت است. همچنين دانش آموزاني كه به مهارت هاي زبان اول خود و رشد علمي و شناختي دست مي يابند در همان حال مي توانند زبان دوم خود را هم تقويت نمايند. با چنين مدلي است كه دانش آموزان مي توانند به كمك زبان مادري به احاطه علمي و فهم شناختي كاملي برسند و با موفقيت با گويندگان بومي زبان دوم رقابت نمايند. (باقری، 1385)



bottom of page