top of page

موج سوم پان ایرانیسم و تصفیه های قومی!

من از لحاظ تاریخی و در صد سال اخیر این موج را سومین موج پان ایرانیستی معاصر می دانم. موج های پیشین هر دو در رژیم گذشته ایجاد شده بودند . اولین آنها به ابتدای حکومت رضاشاه بر می گردد یعنی زمانی که او با پیروی از توصیه روشنفکران و تحصیلکردگان آن زمان، تمایل یافت برای ایجاد دولت مدرن در ایران الگوی انقلاب فرانسه را بر گزیند و دست به سرکوب های گسترده و بی رحمانه ای به ویژه در غرب و جنوب کشور، در سطح اقوام ایران زد و روایت مرکزی تاریخ ایران را به تنها روایت این سرزمین تبدیل کرد. در حالی که همه می دانند ایران روایت های متعدد تاریخی دارد که از بین و النهرین و عیلام تا پارس و پارت و حتی دورانی یونانی و و در مرزهای شمالی اش ارمنستان و … گسترده است.


تمایل به اینکه نظام مرکزی نه بر اساس این واقعیت که این نظام در طول هزاران سال همه اقوام و زبان ها و فرهنگ های ایرانی را زیر حمایت خود گرفته و آنها را با یکدیگر سازش داده، بلکه بر أساس این نظریه نادرست و ناشی از انقلاب فرانسه که این نظام مرکزی باید همه چیز را در مختصات فرهنگی خودش تعیین و محدود کند، از این زمان شروع شد که در آن موقع اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان تقریبا هیچ چیز از گذشته و روایت های باستانی نمی دانستند. این را باید موج نخست پان ایرانیسم ایرانی دانست که با ورود متفقین باز نایستاد و تنها برخی از ابعاد فاشیستی خود را در ظاهر تغییر داد، اما احزابی چون پان ایرانیست و سومکا در دوره نهضت ملی بسیار فعال بودند و همراه با حزب توده، مهم ترین دشمنان دکتر مصدق و ملی شدن صنعت نفت به خساب می آمدند و از عوامل اصلی پیروزی کودتا نیز بودند. موج دوم پان ایرانیسم در دوره محمد رضا شاه آغاز شد درست زمانی که او نیز همچون پدرش دچار جنون قدرت و مست از ورود سرمایه های نفتی، تصمیم گرفت که ورود ایران به «تمدن بزرگ» اعلام کند و اتفاقا بر سر مقبره کورش جمله معروف «کورش آسوده بخواب ، ما بیدار هستیم» را بیان کرد و کمتر از هفت سال بعد انقلاب اسلامی برای همیشه این خاندان را از تاریخ ایران حذف کرد.


در دهه ۱۳۶۰ و تا نیمه دهه ۱۳۷۰ ، کمتر خبری از پان ایرانیسم بود. اما از نیمه دهه ۷۰ موج سوم پان ایرانیستی آغاز شد که در ده سال اخیر بسیار شدت گرفته است. دلیل اصلی را به نظر من باید در سوء استفاده گروهی از روشنفکران و دانشگاهیان سلطنت طلب و پان ایرانیست و به خصوص طرفدار مدل رضا شاهی دانست که به شدت نیز به غرب (به خصوص آمریکا) دل بسته اند و امیدوارند که هر چه زودتر بتوانند به قدرت برسند و برای این کار از گفتمان های عامه پسند ملی گرایانه و «ایران بزرگ» و غیره استفاده می کنند. این ها کسانی هستند که مدعی برتری فرهنگ ایران نسبت به فرهنگ همسایگان و سلطه تاریخی ایران در این بخش جهان هستند. هر چند که من تقریبا مطمئن هستم که گرایش اینها به ایران باستان و سخن گفتنشان از وطن دوستی پیش از هر چیز فرصت طلبانه است و نگاهشان بیش و پیش از هرچیز متوجه آمریکا و به دست آوردن پست های احتمالی (روی مدل کرزی در افغانستان) در آینده ای مفروض است که نزدیک می دانندش. و البته اگر خدای ناکرده روزی به قدرت برسند بدون شک صدها هزار نفر را در «تصفیه های قومی» به کشتن خواهند داد تا «آریایی های واقعی» را سر کار بیاورند. همان ماجراهایی که در بلوک شرق و در جنوب قفقار در دهه ۱۹۹۰ پس از فروپاشی شوروی شاهدش بودیم و کشور ما در دوره ای سخت و اندهبار از تاریخ خود در زمان رضا شاه از سر گذرانده است.


دکتر ناصر فکوهی

استاد انسان‌شناسی دانشگاه تهران

مدیر موسسه انسان‌شناسی و فرهنگ




bottom of page